بسم الله الرحمن الرحیم
نماز، پیوند با ملکوت
درسگفتارهایی از: مسعود بسیطی
با اهتمام: زهرا مرادی
در دورهی «نماز، پیوند با ملکوت »، با معنای نماز و فقرات آن، چرایی به جا آوردن نماز و ارتباطش با عقل آشنا میشویم؛ جایگاه نماز را نزد خداوند متعال بیان میکنیم؛ و به سوالات و شبهات مطرح در این حوزه پاسخ میدهیم. این مبحث، در 13 گفتار ارائه میگردد.
درس ششم: اذان، اذن ورود به نماز (قسمت اول)
جلسهی گذشته دربارهی مقدمات نماز صحبت کردیم. گفتیم هر چیزی که به نماز و نمازگزار مرتبط باشد در کیفیت و اثربخشی نماز تاثیر میگذارد؛ از جمله لباس نمازگزار که نباید غصبی، آلوده به نجاست یا به گونهای باشد که توجه فرد را در نماز کم کند (مثلا از فرط تنگی نمازگزار در رکوع و سجود به سختی بیفتد). دربارهی وضو به این نکتهی مهم اشاره گردید که وضو بخشی از نماز است و باید با توجه و حضور قلب و نیت خالص انجام شود. در غیر این صورت وضو و به تَبَع آن، نمازمان دچار اشکال میشود. مطلب آخری که به آن پرداخته شد، بحث استقبال قبله و ایستادن به سوی کعبه بود. گفتیم کعبه شرافتی خاص نزد خدای متعال دارد و با ستونهایی از نور به عرش الهی متصل است. کعبه، در راستای بیت المعمور که مکان طواف و عبادت اهل آسمان است، برای عبادت زمینیان ساخته شده است. همچنین به عهدی که در عالم ذرّ دربارهی عبودیت خدای متعال بستهایم اشاره نمودیم و گفتیم آن عهد، اکنون در سینهی حجرالاسود و بر روی دیوار کعبه قرار دارد. لذا هنگام استقبال قبله یاد آن عهد بیفتیم و با پروردگارمان تجدید بیعت کنیم.
در این جلسه به «اذان» و «اقامه» و معنای آنها میپردازیم.
اهمیت اذان
اذان به معنی اذن خداوند برای شرفیابی و ملاقات بندگانِ نیازمند به حضور بی نیازش است. هر بندهای هر روز پنج نوبت اجازه پیدا میکند تا در دربار سلطان زمین و آسمانها حاضر شده و حوائج خود را درخواست کند و عرض نیاز نماید. تصور کنید این اذن و اجازه تنها سالی یک بار به انسانها داده میشد؛ یا حتی به هر انسانی یک بار در کل حیاتش اجازه داده میشد تا با پروردگار خویش صحبت کند و ارادت و بندگی خود را عرضه دارد و حاجتش را درخواست نماید. در چنین صورتی، حالِ آن شخص هنگام شنیدن اذان که آگاهی دهندهی رسیدن آن لحظهی خاص است، چگونه میبود؟ آیا شبیه حال همیشگی ما هنگام شنیدن صدای اذان؟ آیا با همان درجه از بی تفاوتی و بی توجهی؟! البته که نه.
چه کسی میتواند ضمانت کند صدای اذانی که میشنویم، آخرین اذنی نباشد که خداوند متعال برای خواندنش به ما داده است؟ کداممان اگر درخواست ملاقات شخص مهمی را داده باشیم و قرار باشد زمان ملاقات را تلفنی به ما اطلاع بدهند، بی تفاوت از صدای زنگ گوشی خود میگذریم؟ پس چگونه است که وقتی صدای اذان را میشنویم که اعلام میکند میتوانیم با سلطان و آفریدگار آسمانها و زمین با آن عظمت و جلال و جبروت، ملاقات و مناجات کنیم، آنچنان بی تفاوت هستیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است؟! در حالی که امیر مومنان - که ما خود را شیعه و پیرو ایشان میدانیم - هر گاه صدای اذان را میشنیدند، رنگ از رخسارشان میپرید و حالشان دگرگون میشد.[1]
شاید یکی از دلایل بی توجهی ما به اذان، بی توجهی یا عدم آگاهی ما نسبت به معانی فقرات اذان باشد. در ادامه به صورت اجمالی، به معنای عباراتی که در اذان بر زبان میآوریم، میپردازیم:
معنای عبارات اذان:
«الله اکبر» {چهار مرتبه}: خداوند بزرگتر از آن است [كه وصف شود.]
بسیاری از افراد، در معنای «الله اکبر» میگویند «خدا بزرگتر است». اما اگر «الله اکبر» را اینگونه معنا کنیم این سوال پیش میآید که خداوند از چه چیزی بزرگتر است؟! اگر پاسخ دهیم «از همه چیز» آن وقت توصیف خداوند را تا حد مقایسه با مخلوقاتش تنزل داده ایم و او را محدود کردهایم. در حالی که هیچ چیز نبود و خدا بود. و در همان حال، «الله اکبر» در توصیف خداوند، صدق میکرد. از طرفی هیچ مخلوقی با خالق قادر متعال هیچ سنخیتی ندارد که بخواهیم آنها را با یکدیگر مقایسه کنیم و در نهایت بگوییم خداوند بزرگتر از بقیه است. بزرگتر در چه؟
در ابعاد؟ مگر خداوند، اندازه و بُعد دارد؟
در قدرت؟ قدرت چه کسی قابل مقایسه با قدرت خالق متعال است؟ قدرت خداوند به گونهای است که هر چه اراده کند، هر وقت اراده کند، هر طور اراده کند، همان میشود. اما قدرت مخلوق چطور؟ قدرت مخلوق، وام گرفته و وابسته به خالق است و بدون خالق و عنایت لحظه به لحظهی خالق، مخلوق، هیچ نیست. پس قدرت خالق و مخلوق اصلا قابل قیاس و هم جنس نیستند که بخواهیم بگوییم قدرت خداوند بزرگتر از قدرت مخلوقاتش است.
در علم؟ علم خداوند به گونهای است که بر همه چیز احاطه و آگاهی دارد. علم مخلوق چطور؟ آیا این دو علم قابل قیاس با یکدیگرند که بگوییم یکی از آنها بزرگتر و بیشتر از دیگری است؟
به راستی چه چیزِ مخلوق با خالقش هم جنس و هم سنخ است که بخواهیم میان آن دو مقایسه کنیم؟ مخلوق، نهایت محدودیت و ضعف و وابستگی است و در مقابل، خالق بلندمرتبه، هیچ حد و مرز و کیفیت و ضعفی ندارد. پس اینکه بگوییم خداوند، بزرگتر از همه چیز است، توصیفی اشتباه از خالق متعال است.
با این حساب، «الله اکبر» را چگونه معنا کنیم؟ پاسخ این سوال را امام صادق علیه السلام داده اند. روزی امام علیه السلام از شخصی که گفت «الله اکبر» پرسیدند: «خداوند از چه چیزی بزرگتر است؟» آن مرد جواب داد: «از همه چیز». حضرت فرمودند: «در این صورت تو خدا را محدود کردهای». مرد پرسید: «پس چگونه بگویم؟» امام گفتند:
«بگو خدا بزرگتر از آن است که وصف شود».[2]
بنابراین، معنای «الله اکبر» این است که خداوند بزرگتر و برتر از آن است که ما بندگان بتوانیم او را وصف کنیم. هر توصیفی که ما به عنوان مخلوق از خداوند به ذهن مان، عقل مان، تصورات مان، ...خطور میکند، قطعا با آنچه که خداوند هست، تفاوت دارد. امام باقر علیه السلام میفرمایند:
«هر آنچه [از ذات خدا] در ذهن شما بیاید، در دقیقترین جلوهها و مفهومهایش، [خدا نیست، بلکه] او هم مثل شما مخلوق و ساختهی [ذهن] شماست و به خودِ شما بر میگردد (هیچ ربطی به خدای واقعی ندارد).»[3]
امام جواد علیه السلام نیز میفرماید:
«هر چه که به ذهنت بیايد، خدا جز او باشد، چيزى به او شبیه نیست و اوهام او را درک نكنند، چگونه اوهام به كُنه ذاتش رسد با آنكه در عقل نگنجد و هر چه در تصور و فهم در آيد مخالف آن باشد.»[4]
حال، ببینیم گفتن «الله اکبر» در نماز به چه اشاره دارد؟ امیر مومنان در توضیح «الله اکبر» در اذان میفرمایند:
"«الله اکبرِ» مؤذن معانی فراوانی دارد. یکی از آن معانی، بر قدیمی، ازلی، ابدی بودن خدا؛ و علم، توان، قدرت، حلم، کرم، جود، بخشش و کبریای او اشاره میکند.
وقتی مؤدن میگوید «الله اکبر» در واقع اقرار میکند که: خدا آن است که آفرینش و همهی امور از آنِ اوست، به خواست خود، خلق را وجود میدهد و هر چه برای خلق میرسد، از اوست. برگشت خلق هم به سوی اوست. او همواره پیش از هر چیزی اول است و همواره بعد از هر چیزی آخر است و زوال ندارد؛ آشکارتر از هر چیزی است، در حالی که خلق توان درک او را ندارد و پنهانتر از هر چیزی است در حالی که حد ندارد؛ پس او باقی و جاودان است و غیر از او هر چه هست، فانی و نابود شدنی است.
معنای دوم «الله اکبر» این است که: خداوند، دانای آگاه است هرآنچه که هست و یا خواهد شد را پیش از بودن میداند.
معنای سوم «الله اکبر» این است که: خداوند، توانای بر هر چیز است؛ بر هر چه بخواهد قادر است؛ به قدرتش قوی است؛ بر آفریده هایش چیره است؛ قوی به ذات خود است و قدرتش بر هر چیزی استوار است. هرگاه بر کاری حکم کند فقط میگوید باش پس او هست میشود.
معنای چهارم «الله اکبر» حلم و کرم اوست. چنان حلم میورزد که گویی نمیداند و چنان گذشت میکند که گویی ندیده است و چنان میپوشاند که گویی نافرمانی نشده است. از روی کرم، بردباری و گذشت، در کیفر دهی شتاب نمیکند.
معنای دیگر «الله اکبر» بخشندهی پر عطا و خوش کردار است.
معنای دیگر «الله اکبر» نفی چگونگی و کیفیت در اوست. گویی که گویندهی الله اکبر، میگوید: خداوند برتر از آن است که توصیف کنندگان، منزلت صفتهایی را که بدان موصوف است درک کنند و توصیفگران به مقدار توانایی خود او را توصیف میکنند نه به اندازهی عظمت و جلال او. خداوند متعال برتر از آن است که علوّ و بزرگی صفت او را وصف کنندگان درک کنند.
معنای دیگر «الله اکبر» این است که گویی مؤذن میگوید: خداوند بلندمرتبه و برتر است و او از بندگانش بی نیاز است و نیازی به اعمال بندگانش ندارد."[5]
«اشهد ان لااله الا الله» {دو مرتبه}: شهادت میدهم که خدایی جز «الله» نیست.
در این فراز از اذان، به «لا اله الا الله» شهادت میدهیم.
شخصی که به چیزی شهادت میدهد باید آنچه را میگوید، دیده باشد (شهود کرده باشد) و به حقانیت گفتهی خود یقین داشته باشد. «شاهد» در فرهنگ لغت عرب به کسی گفته میشود که در برابر وقوع فعلی حاضر باشد و اصطلاحا بالعیان آن را دیده باشد (وجدان کرده باشد). لذا شهادت به این معناست که شاهد به فعلی که در برابر آن حضور داشته و آن را وجدان کرده، یا نسبت به آن علم دارد، اقرار کند.[6]
با توجه به این تعریف، وقتی میتوان به «لا اله الا الله» شهادت داد که نسبت به اینکه معبودی جز «الله» نیست علم و معرفت داشته باشیم و در همان لحظه در حال شهود این امر باشیم. وگرنه شهادت به چیزی که دربارهاش علم و یقین نداریم، آن را بالعیان ندیدهایم و وجدان نکردهایم، فاقد اعتبار است. به بیان دیگر، باید این معرفت که «هیچ الهی جز الله نیست» در درون ما موجود باشد تا بتوانیم به آن شهادت دهیم.
همانطور که در درس گذشته و ذیل بحث حجرالاسود اشاره شد، طبق روایات رسیده از مکتب اهل بیت علیهم السلام، خداوند در عالم ذَرّ، معرفت خود را به او تملیک فرمود. در واقع در فطرت تمامی انسانها چنین معرفتی از الله وجود دارد.[7] امام صادق علیه السلام در این باره میفرمایند:
«خداوند متعال، ذریهی حضرت آدم را تا روز قیامت به صورت ذرههایی از پشت او بیرون کشید و خود را به آنها شناساند و نشان داد و اگر آن نبود، هیچ کس پروردگارش را نمیشناخت و از همین روست که رسول خدا فرمود هر مولودی بر اساس فطرتش یعنی بر اساس معرفتش دربارهی اینکه خداوند خالقش است به دنیا میآید.»[8]
اگر به فطرت خود رجوع کنیم، مییابیم که خالق و قیّومی داریم که هستیمان از او و وابسته به اوست؛ اما در چیستیِ آن خالق، حیران میمانیم. مییابیم معبودی جز او نیست ولی از درک ماهیتش عاجز خواهیم ماند. این عجز از درک ماهیت و چیستیِ خدا، موجب «وله» و حیرتِ مخلوق نسبت به خالق خود میشود. یعنی همان حالتی که عرب از آن به «اله» یاد میکند. همچنین با توجه و مراجعه به درون خود، جایگاه خویش را نسبت به این ذات قادرِ قاهرِ متعال مییابیم و در برابر او احساس عجز و کوچکی میکنیم و از این رو دچار خوف و ناامنی میشویم. یعنی همان حالی که عرب دربارهاش واژهی «وله» را به کار میبرد.[9]
بنابراین، «الله» همان وجودی است که از یک سو همگان او را میشناسند (از همین رو الف و لام معرفه بر سر اله آمده) و از دیگر سو نسبت به چیستی و ماهیت او واله و سرگرداناند.
هرچه فطرتِ آدمی بیدارتر؛ و توجّهش قویتر باشد، چنین معرفتی از «الله» را عمیقتر و در لحظات بیشتری وجدان میکند. اما معمولا غفلتها مانع از این میشود که در چنین حالتی از وجدان قرار بگیریم (یعنی بیابیم که قیّوم، خالق و رازقی داریم اما در چیستیِ آن احساس عجز و وله داشته باشیم). به همین سبب خداوند حکیم از باب لطف و رحمت خویش گاهی آدمی را در شرایط اضطرار قرار میدهد تا او در آن حال، به وجودِ قیّوم و خالق خویش متذکر شود و حضور او را دریابد و عجز و حیرت خویش را از چیستیِ او وجدان کند. از این رو وقتی افرادی سراغ اهل بیت علیهم السلام میرفتند و از ایشان دلالتی بر «الله» میخواستند، این مربیان الهی، آنها را به لحظاتی که مضطر شدهاند، متذکر ساختهاند و فرمودهاند وجودی را که در آن حالت اضطرار تنها پناه و قیّوم یافته اند، همان «الله» است. به عنوان نمونه وقتی فردی از امام صادق علیه السلام دربارهی «الله» پرسید، ایشان به او یادآور شدند: «آیا تاکنون سوار كشتی نشدهای؟» سوال کننده پاسخ داد: «آری.» امام فرمودند:
«آیا چنین نشده که [کشتی] بشكند؛ و هیچ كشتی نباشد كه تو را نجات دهد؛ و هیچ شناوی نباشد كه تو را بی نیاز سازد؟»
فرد دوباره پاسخ داد: «بله؛ پیش آمده.» امام فرمودند:
«آيا در آن هنگام، به دلت افتاد كه چيزى قادر است، تو را از آن ورطهی بلا آزاد كند؟»
مرد جواب داد: «بله؛ همین طور است که گفتید.» امام فرمودند:
«پس آنچه یافتی، همان «الله» است! خدایی که قادر بر نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده و فریادرسی نیست.»[10]
البته معمولا وجدان این معرفت، لحظهای بیش به طول نخواهد انجامید و فرد به محض خروج از اضطرار، دوباره توجهش کاسته میشود؛ دچار غفلت میگردد و از این معرفت فاصله میگیرد. اذان، فرصتی است برای توجهِ دوباره به این معرفت. سعی کنیم هنگام بر زبان آوردن این ذکر از اذان، به فطرت خویش توجه کنیم و در حالت وجدان «لا اله الا الله» قرار بگیریم؛ وگرنه به چیزی شهادت دادهایم که در حال شهود آن نبودهایم.
امیر مومنان در توضیح «اشهد ان لا اله الا الله» در اذان، میفرمایند:
«معنای «اشهد ان لا اله الا الله» اعلان این نکته است که شهادت بدون شناخت قلبی جایز نیست و هر عبادت شوندهای به جز الله باطل است و از روی علمی که در قلبم وجود دارد، با زبان خود اقرار میکنم خدایی جز الله نیست، و شهادت میدهم از خدا جز به خود او نمیشود پناه برد و نجات یافتن از شرّ هر شروری و فتنهی هر فتنه انگیزی تنها به دست اوست.
و معنای «اشهد ان لا اله الا الله» در مرتبهی دومِ شهادت، این است که: گواهی میدهم هدایت کنندهای جز الله نیست و تنها راهنمای من خود اوست. الله را شاهد میگیرم که: من گواهی میدهم هدایتگری جز الله نیست و راهنمایی جز الله نیست و شهادت میدهم خدایی جز الله نیست. ساکنان آسمانها و زمینها و آن چه در میان آنهاست از فرشتگان و مردمان و همهی کوهها و درختها و جنبندگان و حیوانات وحشی و هر تر و خشکی که باشد، همه را گواه میگیرم که: من گواهی میدهم خالقی جز الله نیست و هیچ روزی دهنده، معبود، ضرر رساننده، نفع دهنده، قبض کننده، گشایش دهنده، عطا کننده، منع کننده، دفع کننده، نصیحت گر، کفایت کننده، شفا دهنده و جلو اندازنده و تاخیر کنندهای جز الله نیست. آفریدن و دستور دادن مخصوص اوست. و تمام خیر در کف اوست. مبارک است خدایی که پروردگار جهانیان است.»[11]
اقرار به «لا اله الا الله» از چنان جایگاهی برخوردار است که خداوند آن را حِصن و پناه امن خود نامیده است:
«کلمهی «لا اله الا الله» دژ و قلعهی محکم من است؛ هر کس در آن داخل شد از عذاب ایمن است.»[12]
اما تحقق این امر در گرو شرایط و مقدماتی است. طبیعتا و به حکم عقل یکی از آن مقدمات، این است که فرد، معنای واقعی چیزی را که میگوید بداند. پس گویندهی «لا اله الا الله» برای آنکه به آن دژ امن و محکم خداوند راه یابد، لاجرم باید «الله» را بشناسد و مقصود از بر زبان جاری ساختنِ «لا اله الا الله» را بداند. یعنی بداند «الله» همان وجودی است که وقتی از همه کس و همه چیز نا امید میشود، به بودنِ او دلش قرص میگردد و با همهی وجود مییابد قدرت عظیمی وجود دارد که میتواند او را نجات دهد.[13] بداند «الله» قابل وصف توسط مخلوقاتش نیست و هیچ سنخیتی با مخلوق ندارد.[14] بداند «الله» آنچنان مهربان است که حتی اگر مخلوقاتش او را به خدایی قبول نداشته باشند یا به دشمنی با او برخیزند، باز هم رزق آنها را قطع نمیکند![15] و هنگامی که بندهی خطاکارش به سوی او باز گردد، آنچنان گذشت میکند که گویی خطاهای او را ندیده و آنچنان میپوشاند که گویی نافرمانی نشده است![16] بداند وقتی میگوید «لا اله الا الله» در واقع در حال اقرار به این نکته است که هیچ روزی دهنده و نفع رسانندهای جز الله نیست؛ هیچ گشایش دهنده و عطا کنندهای جز او نیست و همه چیز در اختیار او و در ید قدرت اوست[17] ...
حال، سوال اینجاست که چنین شناختی از «الله» و معنای «لا اله الا الله» چگونه به دست میآید؟ آیا همگان به خودیِ خود، میتوانند به این توصیف از «الله» و معنای «لا اله الا الله» نائل شوند؟! پاسخ دادن به این سوال، کار دشواری نیست. کافی است به خودمان مراجعه کنیم و ببینیم آیا ما با تفکر، تأمل و تعقّل به این شناخت از خداوند رسیدهایم؟! اگر چنین بود، همهی انسانها در اعصار مختلف و با نحله های فکری متفاوت باید به تعریفی یکسان و لااقل غیر متعارض از خداوند میرسیدند. حال آنکه دانشمندان متعددی را میشناسیم که حتی به وجود آفرینندهای برای این جهانِ هستی معتقد نیستند؛ چه رسد به اینکه توصیف مشترکی با دیگران از خالق داشته باشند؛ افرادی که اهل تفکر و اندیشیدن بودهاند و شاید بهرهی هوشی بالاتری نسبت به من و شما داشتهاند! حتی در میان الهیدانان که عمر و زندگیشان را در راه خداشناسی صرف کردهاند، تعاریف متفاوتی از خالق دیده میشود تا آنجا که عدهای به تثلیث (سه گانه پرستی) و برخی به ثنویت (دوگانه پرستی) و بعضی هم به وحدانیت (یگانه پرستی) معتقدند. و از همهی اینها قابل تأملتر، این که: حتی در میان «لا اله الا الله»گویان، تفاوتهای اساسی از تعریف و توصیف «الله» وجود دارد. تا جایی که برخی، برای خداوند چشم و گوش و دست و پا و جسم متصورند و دیگرانی او را فاقد جسم اما دارای روح میدانند و عدهای اندک هم ذات خداوند را مبرّا از این تعاریف و هرگونه سنخیت و شباهتی با مخلوقاتش میدانند.
اما همچنانکه در بحث «معرفت فطری» اشاره شد، همهی انسانها با یک معرفت توحیدی اولیه دربارهی خالق خود به دنیا میآیند. حال، چه اتفاقی میافتد که تا این اندازه اعتقاد و تعریفشان دربارهی خداوند متفاوت میشود؟ به کلامِ رسول رحمت در این باره توجه نمایید که فرمودند:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِه»[18]
هر مولودی بر اساس فطرت [توحیدی] به دنیا میآید و این والدین [یا مربیان اطرافیانش] هستند که آنها را یهودی یا مسیحی یا مجوس بار میآورند.
بدیهی است مقصود پیامبر از اینکه فرزندان، توسط والدین [و محیط تربیتی که در آن قرار میگیرند]، یهودی و نصرانی یا مجوسی میشوند این نیست که آنها به خدایی که حضرت موسی و حضرت عیسی یا پیامبران دیگر به مردم معرفی کرده اند معتقد میشوند. بلکه منظور ایشان این است که انسانها با وجود فطرت خداشناس و خداپرست خود، به مرور زمان و تحت تعالیم نادرستِ اطرافیان، از آن معرفت اولیه غافل میگردند و به سوی بدعتها و باورهای نادرستی که در ادیان مختلف ایجاد شده، سوق داده میشوند.
بنابراین، درست است که خداوند متعال بخشی از معرفت خود را در فطرت آدمیان قرار داده، اما برای بیدار شدن این معرفت و کنار رفتن حجابهای جهل و غفلت از روی آن نیاز به کمکی ویژه داریم. لذا خداوند مهربان از باب رحمتش برای مردم هر عصری هدایتگرانی قرار داده تا با مراجعه به ایشان، معارف والای توحیدی و همهی آنچه برای سعادت و هدایت نیازمندند، فرا بگیرند. این هدایتگران آسمانی که تعیین شده و تایید شدهی خداوند متعال هستند، ابتدا فطرتهای مردم را که در اثر غفلت یا تربیتهای ناصحیح، پوشانده شده، بیدار میکنند و به معرفت اولیهای که نسبت به خداوند در وجود هر کسی هست، تذکر میدهند. سپس به این معرفت ابتدایی و کلی، عمق میبخشند و صفات الهی را برای ایشان تبیین میکنند.
هر چه مراجعهی مردم به این هدایتگران الهی بیشتر باشد و از محضر ایشان بیشتر کسب معرفت کنند، اعتقادشان به توحید و لا اله الا اللهی که میگویند، دقیقتر و وجدانیتر میشود. در غیر این صورت، به بیراهه میروند، خدایی غیر حقیقی برای خود متصور میشوند، خالق را تا حد مخلوق پایین میکشند،خود را هم سنخ خالق میپندارند و لا اله الا الله گویان از مسیر هدایت خارج میشوند. لذا با وجودی که آدمی با معرفت اولیهای از خداوند به دنیا میآید، چنانچه تحت تربیت و تذکر معلمان الهی قرار نگیرد نه تنها به معرفت فطری که با آن خلق شده، متوجه نمیگردد، بلکه به خدایی تصوری و توهمی که مذاهب و فرق مختلف با اوهام خویش ساختهاند منحرف خواهد شد. به همین دلیل است که امام رضا علیه السلام پس از آنکه در حدیث سلسلة الذهب میفرماید «لا اله الا الله» برای گویندهی آن، پناهگاهی ایمن است، بلافاصله تذکر میدهد البته تحقق این امر شروطی دارد که «اَنَا مِن شُروُطِهَا»[19] (من یکی از آن شرطها هستم)!
همچنین، وقتی فردی از امام باقر علیه السلام میپرسد آیا درست است که پیامبر فرموده هر کس «لا اله الا الله» بگوید، وارد بهشت میشود؟ امام پاسخ میدهند: بله؛ اما بدان و آگاه باش که تحقق آن شروطی دارد که من یکی از آن شروط هستم![20]
این بار که در اذان یا نماز به عبارت «لا اله الا الله» رسیدیم، به مفهوم و عظمت آن توجه بیشتری داشته باشیم و یادمان باشد گویندهی «لا اله الا الله» در پناه امن خدا و بهشت جاودانش جای خواهد داشت؛ البته به شرط آنکه هدایتگرانی که از سوی «الله» و برای هدایت آدمیان به خدای حقیقی فرستاده شدهاند را پذیرفته باشد و به ریسمان هدایت و نجات ایشان متصل شده باشد.
در جلسهی آینده به ادامهی معنای اذان و اقامه خواهیم پرداخت.
نکات مهم این جلسه:
- اذان به معنی اذن خداوند برای شرفیابی و ملاقات بندگانِ نیازمند به حضور بی نیازش است.
- «الله اکبر» یعنی خداوند بزرگتر از آن است كه ما بندگان بتوانیم او را وصف کنیم. هر توصیفی که ما به عنوان مخلوق از خداوند به ذهن مان، عقل مان، تصورات مان، ...خطور میکند، قطعا با آنچه که خداوند هست، تفاوت دارد.
- «اشهد ان لااله الا الله» یعنی شهادت میدهم که خدایی جز «الله» نیست.
O شهادت به این معناست که شاهد به فعلی که در برابر آن حضور داشته و آن را وجدان کرده، یا نسبت به آن علم دارد، اقرار کند.
O در شهادت به «لا اله الا الله» باید در لحظهی شهادت دادن، نسبت به اینکه معبودی جز «الله» نیست علم و معرفت داشته باشیم. وگرنه شهادت مان، فاقد اعتبار است.
O «الله» همان وجودی است که از یک سو همگان او را میشناسند (از همین رو الف و لام معرفه بر سر اله آمده) و از دیگر سو نسبت به چیستی و ماهیت او واله و سرگرداناند.
O با آنکه خداوند متعال بخشی از معرفت خود را در فطرت آدمیان قرار داده، اما برای بیدار شدن این معرفت و کنار رفتن حجاب های جهل و غفلت از روی آن نیاز به کمک و راهنمایی مربیانی آسمانی داریم.
O گویندهی «لا اله الا الله» در پناه امن خدا و بهشت جاودانش جای خواهد داشت؛ البته به شرط آنکه هدایتگرانی که از سوی «الله» و برای هدایت آدمیان به خدای حقیقی فرستاده شدهاند را پذیرفته باشد و به ریسمان هدایت و نجات ایشان متصل شده باشد.
O هر چه مراجعهی مردم به هدایتگران الهی بیشتر باشد و از محضر ایشان بیشتر کسب معرفت کنند، اعتقادشان به توحید و لا اله الا اللهی که میگویند، دقیقتر و وجدانیتر میشود. در غیر این صورت، به بیراهه میروند.
نام حجرالاسود نصب شده که حامل عهد آدمیان با خداوند متعال در «عالم ذَرّ» مبنی بر عبودیت پروردگار جهانیان است. هنگامی که برای نماز رو به کعبه میایستیم به عهدی که از ما در سینهی حجرالاسود است، توجه کنیم و با پروردگار متعال تجدید بیعت نماییم.
[1]به عنوان نمونه امام حسین علیه السلام فرمودند: "كُنَّا جُلُوساً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ صَعِدَ الْمُؤَذِّنُ الْمَنَارَةَ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ فَبَكَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ بَكَيْنَا بِبُكَائِه" در مسجد نشسته بودیم که صدای مؤذن از مناره بلند شد. هنگامی که گفت الله اکبر الله اکبر، امیر مومنان به گریه افتادند و آنگونه گریستند که از گریهی ایشان ما هم به گریه افتادیم: بحارالانوار، ج 81، ص 131.
[2]"أَنَّ رَجُلًا قَالَ عِنْدَ الصَّادِقِ ع اللَّهُ أَكْبَرُ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ فَقَالَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ كَيْفَ أَقُولُ فَقَالَ قُلْ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف": بحارالانوار، ج 81، ص 366.
[3]"کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ": بحارالانوار، ج 110، ص 34.
[4] "فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ ُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَام ...": التوحید (صدوق)، ص 106.
[5]"اللَّهُ أَكْبَرُ مَعَانٍ كَثِيرَةٌ مِنْهَا أَنَّ قَوْلَ الْمُؤَذِّنِ اللَّهُ أَكْبَرُ يَقَعُ عَلَى قِدَمِهِ وَ أَزَلِيَّتِهِ وَ أَبَدِيَّتِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قُوَّتِهِ وَ قُدْرَتِهِ وَ حِلْمِهِ وَ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ عَطَائِهِ وَ كِبْرِيَائِهِ فَإِذَا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَكْبَرُ فَإِنَّهُ يَقُولُ اللَّهُ الَّذِي لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرَ (سوره اعراف، آیه 54.) بِمَشِيَّتِهِ كَانَ الْخَلْقُ وَ مِنْهُ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ لِلْخَلْقِ وَ إِلَيْهِ يَرْجِعُ الْخَلْقُ وَ هُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ لَمْ يَزَلْ وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْءٍ لَا يَزَالُ وَ الظَّاهِرُ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ لَا يُدْرَكُ وَ الْبَاطِنُ دُونَ كُلِّ شَيْءٍ لَا يُحَدُّ فَهُوَ الْبَاقِي وَ كُلُّ شَيْءٍ دُونَهُ فَانٍ وَ الْمَعْنَى الثَّانِي اللَّهُ أَكْبَرُ أَيِ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ عَلِمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ وَ الثَّالِثُ اللَّهُ أَكْبَرُ أَيِ الْقَادِرُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ يَقْدِرُ عَلَى مَا يَشَاءُ الْقَوِيُّ لِقُدْرَتِهِ الْمُقْتَدِرُ عَلَى خَلْقِهِ الْقَوِيُّ لِذَاتِهِ وَ قُدْرَتُهُ قَائِمَةٌ عَلَى الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (سوره بقره، آیه 117.) وَ الرَّابِعُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَعْنَى حِلْمِهِ وَ كَرَمِهِ يَحْلُمُ كَأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ وَ يَصْفَحُ كَأَنَّهُ لَا يَرَى وَ يَسْتُرُ كَأَنَّهُ لَا يُعْصَى لَا يُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ كَرَماً وَ صَفْحاً وَ حِلْماً وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ فِي مَعْنَى اللَّهُ أَكْبَرُ أَيِ الْجَوَادُ جَزِيلُ الْعَطَاءِ كَرِيمُ الْفَعَالِ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ فِيهِ نَفْيُ كَيْفِيَّتِهِ كَأَنَّهُ يَقُولُ اللَّهُ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُدْرِكَ الْوَاصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهِ الَّذِي هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ وَ إِنَّمَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ عَلَى قَدْرِهِمْ لَا عَلَى قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ أَنْ يُدْرِكَ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ عُلُوّاً كَبِيراً وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ كَأَنَّهُ يَقُولُ اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ هُوَ الْغَنِيُّ عَنْ عِبَادِهِ لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى أَعْمَالِ خَلْقِه": بحارالانوار، ج 81، ص 131 و 132.
[6] "الشَّهَادَة: سخن گفتن، كه از روى علم و آگاهى كه از مشاهده و بصيرت يا ديدن با حواس و چشم حاصل شده است صادر شود ... علمت يعنى دانستم ... مىگويند - أَشْهَدُ بكذا - و نه مىگويند - اعلم بكذا - زيرا از شاهد فقط دانستن را قبول نمىكنند و راضى نمىشوند كه بگويد - اعلم بكذا بلكه نياز است كه - اشهد بكذا - بگويد": ترجمه مفردات راغب، ج 2، ص 352. (ذیل الشهود و الشهادة) ؛ "الشّاهِد: ... آنكه آنچه را كه ديده است گواهى كند": فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 537. (ذیل الشاهد) ؛ "الشاهد العالم الذي يُبَيِّنُ ما عَلِمَه" یعنی: شاهد، عالمی است که آنچه بدان علم دارد بیان میکند: لسان العرب، ج 3، ص 239.
[7]برای آشنایی با مفهوم و تعریف فطرت، به مقالهی «تربیت عقلانی» در بخش مقالات سایت علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایید.
[8]"أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ صُنْعَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (سوره لقمان، آیه 25.)": بحارالانوار، ج 3، ص 279.
[9]- امام باقر علیه السلام دربارهی "الله" چنین میفرمایند: "اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَائِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ وَ يَقُولُ الْعَرَبُ أَلِهَ الرَّجُلُ إِذَا تَحَيَّرَ فِي الشَّيْءِ فَلَمْ يُحِطْ بِهِ عِلْماً وَ وَلِهَ إِذَا فَزِعَ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا يَحْذَرُهُ وَ يَخَافُهُ فَالْإِلَهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ حَوَاسِّ الْخَلْق" یعنی: الله به معنای معبودی است که خلق، از درک ماهیت و چیستی آن و همچنین از احاطه به کیفیتش عاجزند؛ عرب وقتی در مورد کسی واژهی «اله» را به کار میبرد که آن فرد در چیزی متحیر و سرگردان شود به گونهای که علمش به آن احاطه نداشته باشد. «وله» را هم وقتی به کار میبرد که از خوف به چیزی پناه ببرد؛ پس إله از حواسّ خلق مستور و پوشیده است: بحارالانوار، ج 3، ص 222.
[10] "يَا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَةً قَطُّ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيْثُ لَا سَفِينَةَ تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَةَ تُغْنِيكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيْئاً مِنَ الْأَشْيَاءِ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الصَّادِقُ ع فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيث":بحارالانوار، ج 3، ص 41.
[11]"وَ أَمَّا قَوْلُهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِعْلَامٌ بِأَنَّ الشَّهَادَةَ لَا تَجُوزُ إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ مِنَ الْقَلْبِ كَأَنَّهُ يَقُولُ أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا مَعْبُودَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَّ كُلَّ مَعْبُودٍ بَاطِلٌ سِوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُقِرُّ بِلِسَانِي بِمَا فِي قَلْبِي مِنَ الْعِلْمِ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ وَ لَا مَنْجَى مِنْ شَرِّ كُلِّ ذِي شَرٍّ وَ فِتْنَةِ كُلِّ ذِي فِتْنَةٍ إِلَّا بِاللَّهِ وَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مَعْنَاهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا هَادِيَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا دَلِيلَ إِلَّا اللَّهُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ بِأَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أُشْهِدُ سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ وَ سُكَّانَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ مَا فِيهِنَّ مِنَ الْجِبَالِ وَ الْأَشْجَارِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْوُحُوشِ وَ كُلِّ رَطْبٍ وَ يَابِسٍ بِأَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا خَالِقَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا رَزَّاقَ وَ لَا مَعْبُودَ وَ لَا ضَارَّ وَ لَا نَافِعَ وَ لَا قَابِضَ وَ لَا بَاسِطَ وَ لَا مُعْطِيَ وَ لَا مَانِعَ وَ لَا دَافِعَ وَ لَا نَاصِحَ وَ لَا كَافِيَ وَ لَا شَافِيَ وَ لَا مُقَدِّمَ وَ لَا مُؤَخِّرَ إِلَّا اللَّهُ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ (سوره اعراف، آیه 54.) وَ بِيَدِهِ الْخَيْرُ كُلُّهُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِين (سوره اعراف، آیه 54.)": بحارالانوار، ج 81، ص 132.
[12] "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي": بحارالانوار، ج 3، ص 7.
[13]بنگرید به پاورقی شماره 10.
[14]بنگرید به پاورقی شماره 2، 3 و 4.
[15] امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند: "«الرَّحْمنِ»: الْعَاطِفِ عَلَى خَلْقِهِ بِالرِّزْقِ، لَا يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ رِزْقِهِ، وَ إِنِ انْقَطَعُوا عَنْ طَاعَتِه" یعنی: [خدای] رحمان كسى است كه آنچنان به روزى بندگانش متمايل است که روزى خود را از آنان قطع نمیکند، اگر چه فرمانش نبرند: التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 34.
[16] بنگرید به پاورقی شماره 5: "اللَّهُ أَكْبَرُ مَعَانٍ كَثِيرَةٌ مِنْهَا ... وَ الرَّابِعُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَعْنَى حِلْمِهِ وَ كَرَمِهِ يَحْلُمُ كَأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ وَ يَصْفَحُ كَأَنَّهُ لَا يَرَى وَ يَسْتُرُ كَأَنَّهُ لَا يُعْصَى ...".
[17] بنگرید به پاورقی شماره 11: "أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مَعْنَاهُ ... أَشْهَدُ أَنْ لَا خَالِقَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا رَزَّاقَ وَ ... وَ لَا نَافِعَ ... وَ لَا بَاسِطَ وَ لَا مُعْطِيَ ... لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ (سوره اعراف، آیه 54.) وَ بِيَدِهِ الْخَيْرُ كُلُّهُ ...)".
[18] بحارالانوار، ج 58، ص 187.
[19]"لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِيفَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا": بحارالانوار، ج 3، ص 7.
[20] "نَرْوِي أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَهُ عَنِ الْحَدِيثِ الَّذِي رُوِيَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الْخَبَرُ حَقٌّ فَوَلَّى الرَّجُلُ مُدْبِراً فَلَمَّا خَرَجَ أَمَرَ بِرَدِّهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَذَا إِنَّ لِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شُرُوطاً أَلَا وَ إِنِّي مِنْ شُرُوطِهَا": بحارالانوار، ج 3، ص 13.
امروز: | 2939 | |
این هفته: | 13473 | |
در مجموع: | 7533170 |