بسم الله الرحمن الرحیم
معجزههای آخرین پیامبر
درس اول: رسول خاتم، دارای بیشترین معجزات در میان پیامبران
نویسنده: مسعود بسیطی و زهرا مرادی
خداوند مهربان، برای اینکه آدمیان بتوانند راه را از چاه باز شناسند و در بالا و پایین روزگار، گلیمشان را به درستی از آب بیرون بکشند و نهایتا خوشبخت و عاقبت به خیر شوند، گوهری در اختیارشان گذاشت به نام عقل. و فرمود این عقل، حجت من است بر شما[1]. یعنی اگر در دو راهی گیر کردی و نمیدانستی کدام راه، درست و مورد رضای من است، ببین عقل چه میگوید و کدام را تایید میکند.
اما بنی آدم قدر این گوهر را ندانست. شاید خیال کرد چون رایگان در اختیارش قرار گرفته، یک چیز بی ارزش و دَمِ دستی است. شاید هم دلش هیجان بیشتری میخواست. مثلا اینکه چشمش را به نور عقل ببندد و در ظلمات جهل، در مسیر پر پرتگاه دنیا لِی لِی کنان و خوش خوشان برود، بی آنکه بداند قدم بعدی امن است یا باعث هلاکت.
دلیلش هرچه بود، مهم نبود. مهم این بود که گوهر عقل، در گوشهی وجودش آنقدر خاک غفلت گرفت که دفن شد!
خدا که دلسوز بندهها و خیرخواه مخلوقاتش بود، دلش نیامد آدمیان را همان طور در بدبختی رها کند. فرستادگانی را از جانب خود به سویشان فرستاد تا زمینِ وجود آدمی را شخم بزنند و آن گوهر مدفون را بیرون بیاورند و ارزش و کارکردش را توضیح دهند.[2]
اما ...
عدهای همان کار را با فرستادگان خدا کردند که با عقل! نادیده گرفتندشان. انگار نه انگار که وجود دارند.
برخی، انکار کردند و گفتند دروغ میگویید که از طرف خدا آمدهاید.
بعضی، مسخره کردند، توهین کردند، چوب و چماق برداشتند، ...
دیگرانی هم احساس خطر کردند که نکند دیگر نتوانند در منجلاب فساد و ظلم، غوطه بخورند، پس دست به خنجر بردند.
چند نفری هم از این اوضاع بَلبَشو سوء استفاده کردند و مدعی شدند آنها هم فرستادهی مخصوص پروردگارند. حتی برخی، پا را فراتر گذاشتند و مدعی شدند خود خدایند!
در این میان، برخی هم هاج و واج ایستاده بودند و نمیدانستند حق با کیست. زورشان میآمد با عقلی که با تلنگر رسولان حقیقی کمی از نورش نمایان شده بود، درست را از نادرست تمیز دهند.
باز هم خدای رحمان، به کمک شتافت. با آنکه حجت درون (عقل) برای تایید حجت بیرون (پیامبران حقیقی) کفایت میکرد،[3] اما برای سهولت تشخیص راستگو از دروغگو، رسولانش را به «معجزه» مجهز کرد تا دیگر شکی نماند که آنها واقعا از سوی آفریدگار آمدهاند و هرچه میگویند، امر خداوند است.
معجزه، فعلی بود که بشر با همهی ادعا و داشتههایش از انجام آن عاجز بود. آیت و نشانهای از این که آورندهی معجزه، دروغگو و فریبکار نیست؛ بلکه واقعا از جانب خداوند قادر قهّار آمده و به وجود مقدس او دلالت و اشارت میکند.[4]
و اینگونه بود که باریتعالی نوح را از طوفانی خانمان برانداز سلامت بیرون آورد، آتش را بر ابراهیم گلستان نمود، عصا را در دستان موسی اژدها کرد، در دمِ عیسی حیات را جاری فرمود، ... تا حجت، همه جوره تمام شود و بهانهای برای کسی نمانَد که نفهمیدیم و ندانستیم و تشخیص ندادیم.
البته که باز هم خود را به ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن زدند. این، هنر بنی آدم بود که روز روشن را شب بگیرد و شب تار را صبح آفتابی!
124 هزار پیامبر با روشنگریها و دلسوزیها و تلنگرها و آیات و معجزههاشان آمدند و رفتند، و همچنان آدمیان، اصرار داشتند گوهر ناب عقل را در زیر خروارها خاک جهل و غفلت نگاه دارند و بیرون نیاورند.
خالق که مهربانیاش به مخلوق، بیشتر از جمع مهر جمیع مادران بود به فرزندانشان،[5] عصارهی رحمتش را، محمود احمدش را، محمد مصطفایش را به عنوان آخرین رسول، سوی آدمیان فرستاد. همهی آنچه از عقل و علم و رأفت و خیرخواهی و نیکی در هر کدام از فرستادگان پیشین بود، همگی در خاتم انبیاء جمع بود[6] و خداوند، محمدش را به تک تک آیات و معجزاتی که پیامبران پیشین با آن تحدّی کرده بودند، مجهز فرمود، بلکه به بیشتر و بالاتر از آنها.[7] تنها از آن جهت که برخی گمان میکنند رسول خاتم بر خلاف انبیاء پیشین، معجزات ملموس و حسّی نداشته، از میان چهار هزار و چهارصد و اندی معجزهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم[8]، به چند نمونه اشاره میکنیم؛ وگرنه آنچه پیامبر برای خلقت به ارمغان آورد، بسیار بسیار عظیمتر از این معجزات است.
راه رفتن درخت: چند نفری از بزرگان قریش از سرِ عناد و انکار، سراغ پیامبر رفتند تا معجزهای طلب کنند که از پسش بر نیاید و به خیالشان نزد خلق، رسوا شود. صورت مسئله را خود طرح کردند که مطمئن شوند محمد صلی الله علیه و آله و سلّمفرصتی برای سحر و جادو نداشته باشد. گفتند: «اگر راست میگویی که فرستادهی خدایی، آن درخت را صدا بزن تا با همهی ریشههایش کنده شود و مقابلت بایستد. اگر این کار را انجام ندهی، معلوم میشود که دروغگویی؛ ولی چنانچه اجابت کنی ایمان میآوریم و به حقانیتت شهادت میدهیم». پیامبر فرمود: «البته که خدا بر هر کاری تواناست و من آنچه میخواهید را نشانتان میدهم؛ ولی شما ایمان نمیآورید. و خوب میدانم در میانتان کسی هست که در چاه افکنده میشود و کسی هست که احزاب را بسیج میکند». متوجه منظور جملهی آخر پیامبر نشدند. پیامبر داشت در دل معجزه، معجزهای دیگر رقم میزد و از دو اتفاق که سالها بعد رخ میداد، پرده بر میداشت. آنها نه تنها با دیدن معجزهای که درخواست کرده بودند ایمان نمیآوردند بلکه در جنگ اُحُد و احزاب مقابل پیامبر میایستادند. یکی از آن جمع در اُحد کشته میشد و جسدش را داخل چاهی میانداختند و یکی دیگرشان (ابوسفیان) جنگ احزاب را طراحی میکرد... پیامبر خطاب به درخت فرمود: «اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و میدانی که من رسول خدایم، با ریشهها از زمین کنده شو و نزد من بیا». درخت از جا کنده شد و مقابل چشم قریش به سمت پیامبر راه افتاد و روبری ایشان ایستاد. بهتشان برد اما غرور و کفر اجازه نداد به حقانیت پیامبر اقرار کنند. گفتند: «اگر راست میگویی، حالا بگو سر جایش برگردد و بعد فقط نصف آن به سمت تو بیاید». پیامبر چنین فرمود و درخت اطاعت کرد. باز کوتاه نیامدند و گفتند: «حالا بگو این نصفه به آن نصفه ملحق شود». پیامبر مجدد به درخت امر کرد و درخت انجام داد. عاقبت وقتی دیدند هرچه میخواستند اتفاق افتاد، گفتند: «تو حتما جادوگر خیلی ماهری هستی» و همانگونه که پیامبر پیشگویی کرده بود، ایمان نیاوردند.[9]
شهادت سوسمار: جمعی از یهودیان نزد پیامبر رفتند تا با سوالها و درخواستهای خود، وجههی ایشان را نزد مسلمانان خراب کنند. اما قبل از اینکه شروع به صحبت کنند، عرب بیابانگردی با کیسهای بر پشت وارد شد و خطاب به پیامبر گفت: «ای محمد(ص) تو که ادعا میکنی بر حق هستی، کاری کن این سوسماری که شکارش کردهام، بر رسالتت شهادت بدهد». همین قدر طلبکار، همین اندازه بی ادب. پیامبر فرمود: «بیرونش بیاور تا کاری را که خواستهای انجام دهد». مرد، سوسمار را بیرون آورد. تا نگاه سوسمار به پیامبر افتاد خضوع کرد و گفت: «شهادت میدهم به وحدت خدایی که شریکی ندارد و شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله و سلّم بنده و رسول برگزیدهی اوست ... و شهادت میدهم علی بن ابیطالب چنان است که وصف کردی و دوستانش در بهشت مکرّم و دشمنانش در جهنم مخلّد خواهند بود.» مرد با دیدن آن صحنه منقلب شد و گفت: «من هم شهادت میدهم به آنچه سوسمار شهادت داد». سپس یهودیانی که آنجا ایستاده بودند را خطاب قرار داد: «وای بر شما! بعد از این معجزه، دیگر چه معجزهای میخواهید؟» یهودیان خجالت زده سر پایین انداختند و آنها هم به همان که سوسمار شهادت داده بود، شهادت دادند. پیامبر به مرد بیابانگرد فرمود: «اگر سوسمار را رها کنی، خدا عوضی نیکوتر از آن عطایت میکند». سوسمار گفت: «یا رسول الله؛ عوضِ آن را به من بگذار تا به او برسانم». مرد گفت: «تو چه خیری میتوانی به من برسانی؟» سوسمار جواب داد: «در همان سوراخی که مرا اسیر کردی ده هزار اشرفی و هشتصد هزار درهم هست. همه از آنِ تو». مرد به همان نشانی رفت و سکهها را برداشت.[10]
شفای چشمی که از کاسه در آمده بود: در یکی از جنگها چشم یکی از اصحاب از کاسه در آمد و روی صورتش افتاد. نزد پیامبر رفت و خواهش کرد کاری کند. رسول رحمت با دست، چشم مرد را سر جایش گذاشت و بیناییاش بازگشت؛ حتی بهتر از قبل![11]
شفای مرد جذامی: فردی که جذام داشت نزد رسول خاتم رفت و از ایشان شفا خواست. پیامبر داخل ظرفِ آبی، آب دهان خود را انداخت و به مرد فرمود از آب داخل ظرف به بدنش بمالد. مرد همین کار را کرد و جذامش برطرف شد و اثری از آن نماند.[12]
زنده کردن مُرده: روزی مردی خدمت پیامبر رفت و گفت قبل از آنکه با شما و دین اسلام آشنا شوم، به رسم جاهلیت که دخترانشان را میکشتند، دختر پنج سالهام را در بیابان رها کردم تا بمیرد. اکنون از کردهی خود بسیار پشیمانم. پیامبر ناراحت شد و از مرد خواست تا ایشان را به منطقهای که دخترش هلاک شده بود، ببرد. با هم به آنجا رفتند و رسول خدا نام دختر را صدا زد و فرمود: «به اذن خدا پاسخم را بده.» دختر زنده شد و گفت: «بله یا رسول الله. در خدمت شما هستم».[13]
جاری شدن آب از انگشتان: روزی پیامبر به همراه لشگری از جنگ باز میگشتند که تشنگی، نای حرکت را از جمع گرفت. تا چشم کار میکرد بیابان بود و بیابان. و تنها آب موجود، چند قطرهای در ته ظرفی بود. پیامبر دستش را داخل آن ظرف گذاشت. جلوی چشمان حیرت زدهی همه، آب از انگشتان رسول خاتم جاری شد و ظرف پر شد. سی هزار نفر به همراه دوازده هزار شتر و دوازده هزار اسب از آن آب خوردند و سیراب شدند.[14]
سنگی که از آسمان فرو افتاد: هنگامی که رسول خاتم در روز غدیر خطاب به همگان فرمود به امر خدا، علی و فرزندان او، پس از پیامبر، جانشینان خدا هستند، شخصی بلند شد و با ناراحتی گفت: «این که علی را بر ما برتری دادی و گفتی هرکس من مولای او هستم، علی مولای اوست، حرف خودت است یا خدا دستور داده؟» پیامبر فرمود امر خداست. مرد که عصبانی شده بود، داد زد: «خدایا اگر محمد درست میگوید پس سنگی از آسمان بر ما بفرست یا عذابی نازل کن [که بمیریم و نبینیم علی صاحب اختیارمان شده]». در لحظه، سنگی از آسمان فرود آمد و به سرش خورد و جابه جا مُرد.[15]
غذایی که تمام نمیشد: یکی از اصحاب پیامبر وقتی دید پیامبر از گرسنگی سنگ به شکم خود بسته و بی حال شده، به خانه رفت و به همسرش گفت با تنها گوسفندی که داشتند غذایی تهیه کند و با یک مَن جویی که در خانه بود، نان بپزد تا پیامبر را برای ناهار دعوت کنند. خودش هم نزد پیامبر برگشت و ایشان را دعوت کرد. رسول رحمت پرسید: «با هرکس که دوست دارم بیایم یا تنها؟» مرد که فکر میکرد پیامبر میخواهد نهایتا با یکی دو نفر دیگر بیاید، گفت «با هر که دوست دارید تشریف بیاورید». ظهر که شد، پیامبر هر که را در شهر دید برای ناهار به خانهی آن مرد دعوت کرد. جمعیت زیادی پشت در خانه جمع شدند. پیامبر سراغ تنور نان و سپس دیگ غذا رفت و نگاهی به آنها انداخت و فرمود غذا را بکشید. آن خوراک آنچنان برکتی کرد که همه از آن خوردند باز هم تا چند روز تنور پر از نان و دیگ پر از غذا بود.[16]
شقّ القمر (دو نیم کردن ماه): عدهای، معجزات متعدد رسول اکرم را سحر و جادو خواندند و برای اینکه ذهنیت مردم را نسبت به ایشان خراب کنند، گفتند اگر راست میگویی معجزهای در آسمان نشانمان بده؛ چراکه جادو در آسمان راه ندارد. پیامبر فرمود ماه را به دو نیم کنم، خوب است؟ مسخره کردند و گفتند اگر این کار را بکنی، ایمان میآوریم. محمد صلی الله علیه و آله و سلّم میدانست ایمان نخواهند آورد؛ اما او پیامبر رحمت بود. دلش نیامد جماعتی را که شاهد این گفتگو بودند، در تردید رها کند. انگشت خود را رو به ماهی که تمام بود گرفت و با اشارهی دست آن را به دو نیم قسمت کرد. نیمی از ماه در بالای صفا و نیم دیگر در آسمان مروه قرار گرفت. حتی مسلمانان که به حقانیت پیامبر ایمان داشتند، از چنین معجزهای خشکشان زد. خوب که همگان عجز را در بند بند وجودشان وجدان کردند، دوباره انگشتش را به سوی آسمان گرفت و با اشارهای، دو تکهی ماه کنار هم جای گرفتند.[17]
نکات مهم درس:
- خداوند متعال برای هدایت انسانها و خوشبختیشان، آنها را به ابزاری مجهز کرد که درست را از غط، و خوب را از بد تشخیص دهند. نام این ابزار و گوهر ارزشمند، عقل است.
- از آنجا که مردم، قدر نعمت عقل را ندانستند و بی استفاده رهایش کردند، خداوند مهربان پیامبران را فرستاد تا عقلهای مردم را بیدار کنند.
- با اینکه عقل - به عنوان حجت درون - برای تشخیص صداقت پیامبران (حجتهای بیرونی) کفایت میکرد، اما خداوند از روی لطفش فرستادگان خود را به معجزه هم مجهز فرمود.
- معجزه، یعنی فعلی که بشر با همهی ادعاها و داشتههایش از انجام آن عاجز است.
- معجزه، در واقع آیت و نشانهای است از این که آورندهی معجزه، دروغگو نیست و واقعا از جانب خداوند قادر آمده است.
- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم که گل سرسبد پیامبران و آخرینِ ایشان بود، بیشتر از همهی پیامبرانِ پیشین معجزه آورد.
- رسول خاتم بیش از چهار هزار و چهارصد معجزه داشت که برخی از آنها عبارتند از: زنده کردن مردگان، شفا بخشیدن به بیماران، سخن گفتن با جمادات و گیاهان و حیوانات، پیشگویی، برکت و فزونیِ آب و خوراک، دو نیم کردن ماه، ...
[1]امام صادق علیه السلام میفرماید: "الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْل" یعنی: حجت میان مردمان و خداوند عقل است: اصول کافی، ج ۱، ص ۲۵.
[2]امیر مومنان میفرماید: پیامبران آمدند تا گنجینههای عقولِ مردم را که در اثر غفلتها و خطایا مدفون شده بودند، بیرون آورند: " فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ ... یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول ...": نهج البلاغه (صبحی)، ص 43.
[3]امام کاظم علیه السلام میفرماید: "إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول" یعنی: خداوند برای مردم دو حجت دارد: یکی بیرونی است و دیگری درونی. حجت بیرونی، فرستادگان، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونی، عقل است: تحف العقول، ص 386.
[4]امام صادق علیه السلام میفرماید: "الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا یعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِب": بحارالانوار، ج 11، ص 71.
[5]رسول خدا میفرماید: "وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ اللَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنَ الْوَالِدَةِ الْمُشْفِقَةِ عَلَى وَلَدِهَا": قسم به کسی که جانم در دست اوست، خداوند نسبت به بندگانش از مادرِ مهربان نسبت به فرزندش، مهربانتر است: مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص 118. ؛ همچنین بنگرید به معنای بسم الله الرحمن الرحیم در درس نهم از درسنامه «نماز، پیام ملکوت».
[6]- به فرمودهی امام رضا علیه السلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم وارث علم و عمل انبیای پیش از خود بود: "رَسُولُ اللَّهِ وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى مَا عَلِمُوا وَ عَمِلُوا": بحارالانوار، ج 78، ص 201. ؛
- امیر مومنان میفرماید: "مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَة" یعنی: خداوند هیچ درجهای به پیامبری نداد و هیچ فضیلتی به رسولی اعطا نکرد، مگر اینکه آن را به محمد صلی الله علیه و آله و سلّم هم داد؛ بلکه چندین برابرِ آنها را به پیامبر عطا فرمود: الاحتجاج طبرسی، ج 1، ص 211. ؛
- امیر مومنان شهادت میدهد: "لَا يُوَازَى فَضْلُه" یعنی: در فضیلت و برتری، همتایی ندارد: بحارالانوار، ج 18، ص 221. ؛
- همچنین از پیامبر 20 خصلت خاص از خصلتهای پیامبران را نام میبرند که ایشان حتی پیش از بعثت به آنها موصوف بود: امین، راستگو، ماهر، اصیل، شریف، والا مقام، سخنور، عاقل، با فضیلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلیر و جنگاور، قانع، فروتن، بردبار، مهربان، غیرتمند، صبور، سازگار و نرمخو: "كَانَ النَّبِيُّ ع قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِينَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِيَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِيهِ كَانَ نَبِيّاً أَمِيناً صَادِقاً حَاذِقاً أَصِيلًا نَبِيلًا مَكِيناً فَصِيحاً عَاقِلًا فَاضِلًا عَابِداً زَاهِداً سَخِيّاً كَمِيّاً قَانِعاً مُتَوَاضِعاً حَلِيماً رَحِيماً غَيُوراً صَبُوراً مُوَافِقاً مُرَافِقا": مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 123.
[7] - برای رسول خاتم، 4440 معجزه عنوان شده: "كَانَ لَهُ مُعْجِزَاتٌ لَمْ يَكُنْ لِغَيْرِهِ وَ ذُكِرَ أَنَّ لَهُ أَرْبَعَةَ آلَافٍ وَ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ أَرْبَعِينَ مُعْجِزَة": مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 144. ؛
- امام سجاد علیه السلام در جواب مردی که گفت شما ائمه مرده زنده میکنید و نابینا و جذامی شفا میدهید و روی آب راه میروید، فرمود: "مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً شَيْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَى مُحَمَّداً ص وَ أَعْطَاهُ مَا لَمْ يُعْطِهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ فَكُلُّ مَا كَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ أَعْطَاهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ الْحَسَنَ ثُمَّ الْحُسَيْنَ ع ثُمَّ إِمَاماً بَعْدَ إِمَامٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَعَ الزِّيَادَةِ الَّتِي فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ فِي كُلِّ شَهْرٍ وَ فِي كُلِّ يَوْم" یعنی: خداوند به هیچ پیامبری چیزی نداده مگر آنکه همان را به محمد هم داده و چیزهایی به محمد عطا کرده که به پیامبران پیشین نداده و آنها از آن عطایا بی بهره بودند. سپس هرچه نزد رسول خدا بود، به امیر مومنان و پس از ایشان به حسن و حسین و سپس به امامان بعدی یکی بعد از دیگری تا قیام قیامت عطا شد به گونهای که هر سال و هر ماه و هر روز بر آن افزوده میشود: بحارالانوار، ج 18، ص 7. ؛
- امیر مومنان در پاسخ به یکی از علمای یهود که به دنبال معجزات و فضایل حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم در مقایسه با پیامبران پیشین بود، فرمود: "مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَة" یعنی: خداوند هیچ درجه ای به پیامبری نداد و هیچ فضیلتی به رسولی اعطا نکرد، مگر اینکه آن را به محمد صلی الله علیه و آله و سلّم هم داد؛ بلکه چندین برابر آن را به محمد عطا فرمود. سپس در یک صحبت طولانی تک به تک مصادیق برتری پیامبر بر انبیای پیشین را بیان فرمود و در نهایت آن عالم یهودی، شهادتین را گفت و مسلمان شد: الاحتجاج طبرسی، ج 1، ص 211 تا 226. ؛
- امام صادق علیه السلام میفرماید: "كُلُّ نَبِيٍّ وَرَّثَ عِلْمَهُ أَوْ غَيْرَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ أَهْلِ بَيْتِه" یعنی: هر پیامبری هر چه از علم و غیره به ارث گذاشته، به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت او رسیده است: بصائرالدرجات، ج 1، ص 190. ؛
- روزی عدهای یهودی خدمت امام صادق علیه السلام به عنوان جانشین رسول خاتم رسیدند تا سوالاتی بپرسند. امام به آنها فرمود از پسرم موسی بپرسید. امام موسی کاظم در آن زمان پنج سال سن داشتند. یهودیان با تردید سوالات خود را از آن طفل پرسیدند و وقتی ایشان همه را به کمال پاسخ داد، شهادتین گفتند و اقرار نمودند امام صادق و امام کاظم حجتهای خدا هستند. یکی از آن سوالات این بود که خداوند چه دلایل و نشانههایی را به پیامبر شما داد تا شکّ مخاطبان برطرف شود (فَمَا أُعْطِيَ نَبِيُّكُمْ مِنَ الْآيَاتِ اللَّاتِي نَفَتِ الشَّكَّ عَنْ قُلُوبِ مَنْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ)؟ امام کاظم نشانهها و معجزات متعددی از پیامبر را برایشان بازگو فرمود. مانند سخن گفتن گرگ و شتر با پیامبر، شهادت غذایی که به دست زنی مسموم شده بود، برکت دادن به چند دانه خرما در جنگ خندق به اندازهای که همهی لشگریان از آنها بخورند و سیر شوند و مابقی خرماها را به شهر برگردانند، جاری نمودن آب در چاه خشک شده، ...: بحارالانوار، ج 17، ص 225.
[8]"كَانَ لَهُ مُعْجِزَاتٌ لَمْ يَكُنْ لِغَيْرِهِ وَ ذُكِرَ أَنَّ لَهُ أَرْبَعَةَ آلَافٍ وَ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ أَرْبَعِينَ مُعْجِزَة": مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 144.
[9]نهج البلاغه (للصبحی)، بخش هفدهم خطبه قاصعه، ص 301 و 302.
[10]به دلیل طولانی بودن ماجرا، فقط متن شهادت سوسمار را در پاورقی ذکر میکنیم. جهت بررسی کل روایت مراجعه کنید به تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ص 496 تا 500. "أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَخَاكَ هَذَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَى الْوَصْفِ الَّذِي وَصَفْتَهُ، وَ بِالْفَضْلِ الَّذِي ذَكَرْتَهُ، وَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ فِي الْجِنَانِ يُكْرَمُونَ، وَ أَنَّ أَعْدَاءَهُ فِي النَّارِ يُهَانُون": تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ص 499.
[11]"أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ ص أُصِيبَ بِإِحْدَى عَيْنَيْهِ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ فَسَالَتْ حَتَّى وَقَعَتْ عَلَى خَدِّهِ فَأَتَاهُ مُسْتَغِيثاً بِهِ فَأَخَذَهَا فَرَدَّهَا مَكَانَهَا فَكَانَتْ أَحْسَنَ عَيْنَيْهِ مَنْظَراً وَ أَحَدَّهُمَا بَصَرا": بحارالانوار، ج 18، ص 8.
[12]"رُوِيَ أَنَّهُ أَتَاهُ ص رَجُلٌ مِنْ جُهَيْنَةَ يَتَقَطَّعُ مِنَ الْجُذَامِ فَشَكَا إِلَيْهِ فَأَخَذَ قَدَحاً مِنَ الْمَاءِ فَتَفَلَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ امْسَحْ بِهِ جَسَدَكَ فَفَعَلَ فَبَرَأَ حَتَّى لَمْ يُوجَدْ مِنْهُ شَيْء": بحارالانوار، ج 18، ص 8.
[13]أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ع فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي قَدِمْتُ مِنْ سَفَرٍ لِي فَبَيْنَمَا بُنَيَّةٌ خُمَاسِيَّةٌ تَدْرُجُ حَوْلِي فِي حُلِيِّهَا فَأَخَذْتُ بِيَدِهَا وَ انْطَلَقْتُ بِهَا إِلَى وَادِي فُلَانٍ فَطَرَحْتُهَا فِيهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص انْطَلِقْ مَعِي فَأَرِنِي الْوَادِيَ فَانْطَلَقَ مَعَهُ فَأَرَاهُ الْوَادِيَ فَقَالَ النَّبِيُّ ع لِأُمِّهَا مَا كَانَ اسْمُهَا قَالَتْ فُلَانَةُ فَقَالَ ع يَا فُلَانَةُ أَجِيبِينِي بِإِذْنِ اللَّهِ فَخَرَجَتِ الصَّبِيَّةُ وَ هِيَ تَقُولُ لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ سَعْدَيْك ...": مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 132.
[14]امیر مومنان میفرماید: "خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ص فِي غَزَاةٍ وَ عَطِشَ النَّاسُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْمَنْزِلِ مَاءٌ وَ كَانَ فِي إِنَاءٍ قَلِيلُ مَاءٍ فَوَضَعَ أَصَابِعَهُ فِيهِ فَتَحَلَّبَ مِنْهَا الْمَاءُ حَتَّى رَوِيَ النَّاسُ وَ الْإِبِلُ وَ الْخَيْلُ فَتَزَوَّدَ النَّاسُ وَ كَانَ فِي الْعَسْكَرِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ بَعِيرٍ وَ مِنَ الْخَيْلِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ فَرَسٍ وَ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثُونَ أَلْفا": بحارالانوار، ج 18، ص 25.
[15]مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 40. به این معجزه، در قرآن کریم هم اشاره شده: "سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِج": سوره معارج، آیات 1 و 2.
[16]بحارالانوار، ج 18، ص 33 و 34.
[17]مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 122. به این معجزه، در قرآن کریم هم اشاره شده: "انْشَقَ الْقَمَرُ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر": سوره قمر، آیات 1 و 2.
![]() | امروز: | 171 |
![]() | این هفته: | 7793 |
![]() | در مجموع: | 8431324 |