شنبه, 01 دی 1403   19. جمادی الاخر 1446
 
instagram twtr fbk telegram Aparat

درس پنجم: فریب بنی آدم توسط شیطان

pdf2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

عهد معهود

درس گفتارهایی از: مسعود بسیطی

با اهتمام: زهرا مرادی

در دوره‌ی «عهد معهود» با حقایقی از آفرینش آدم علیه السلام و فلسفه‌ی خلقت آدمی به روایت هدایتگران آسمانی آشنا خواهید شد. همچنین در این دوره، از عهدی که آدم علیه السلام با خداوند متعال می‌بندد سخن خواهیم گفت؛ عهدی که قرار می‌شود تمامی بنی آدم – از جمله من و شما – تا قیام قیامت به آن پایبند بمانند!

 

درس پنجم: فریب بنی آدم توسط شیطان

در جلسه‌‌ی گذشته به این موضوع پرداخته شد که: پس از آنکه خداوند، جایگاه والا و مقام شامخ اهل بیت علیهم‌السلام را به آدم گوشزد نمود، با وی عهد بست تا رسول خاتم و جانشینان ایشان را به برتری و سرپرستی قبول داشته باشد و نسبت به ایشان حسد نورزد. اما شیطان وانمود کرد خیرخواه آدم علیه السلام است و به دروغ سوگند خورد اگر آنها هم از میوه‌‌ی درخت ممنوعه (درخت علم محمد و خاندانش) بخورند به همان رتبه خواهند رسید. آدم و حوا که گمان نمی‌کردند مخلوقی به خداوند متعال قسم دروغ بخورد، سخن او را باور نمودند و در حالی که عهد خود را با خدا فراموش کرده بودند، از میوه‌‌ی آن درخت چشیدند. همین امر سبب اخراج آدم و حوا از باغ مصفایی شد که خداوند در اختیارشان قرار داده بود. آدم و حوا از خطای خود سخت پشیمان شدند و خدا را به حق رسول اکرم و اهل بیتش سوگند دادند تا از اشتباه شان درگذرد. خداوند مهربان نیز به حرمت آن چهارده وجود شریف، توبه‌‌ی آنها را پذیرفت.

در این جلسه درباره‌‌ی ادامه‌‌ی تلاش شیطان برای اغوای آدمیان و اینکه چگونه فرزندان آدم، عهد الهی را شکستند صحبت می‌کنیم.

همانطور که در درس‌های پیشین گفته شد خداوند با آدم علیه السلام درباره‌ی پذیرشِ برتری و سرپرستی اهل بیت علیهم السلام عهد بسته بود؛ اما شیطان با سوگند دروغی که برای آدم و حوا خورد، سبب شد تا آنها عهد خود را به فراموشی سپارند. آن دو، پس از آنکه متوجه دسیسه‌ی شیطان شدند، از رفتار خود توبه کردند و از آن پس بر عهد خود وفادار ماندند.

این عهد، به فرزندان آدم علیه السلام نیز منتقل شد.[1] اما شیطان که سوگند یاد کرده بود آدمیان را به گمراهی کشد، بیکار ننشست و کاری کرد که فرزندان آدم نه تنها عهد الهی، بلکه عبودیت خدای یگانه را به فراموشی بسپارند. او در راه تشویقِ بنی آدم به سرپیچی از فرمان خدا از هیچ تلاشی مضایقه نکرد. یکی از نمونه‌های اغوای بنی آدم توسط شیطان، ماجرای دشمنی «قابیل» با «هابیل» (دو پسر آدم علیه السلام) بود.

بر خلاف آنچه برخی از مردم گمان می‌کنند، دعوای قابیل با هابیل بر سر ازدواج و گزینش همسر نبود؛ بلکه درباره‌‌ی «وصایت» و جانشینی آدم علیه السلام بود.[2]  

خداوند به آدم علیه السلام امر فرموده بود تا «هابیل» را به عنوان وصیّ و جانشین خود انتخاب کند. اما وقتی «قابیل» متوجه این موضوع شد، نسبت به انتخاب هابیل حسادت کرد و با اعتراض، پدر را مورد سوال قرار داد که «چرا مرا به عنوان وصی انتخاب نکردی؟ من که از هابیل بزرگتر و سزاوارترم». آدم علیه السلام پاسخ داد «این کار به اراده‌‌ی خدا صورت گرفته و من در این انتخاب نقشی نداشته‌ام». قابیل، حرف پدر را باور نکرد. از این رو خداوند به آدم علیه السلام وحی نمود از پسرانش بخواهد برای خدا قربانی بدهند؛ قربانیِ هر کدام که پذیرفته شد، او وصیّ پدر خواهد شد.[3]

هابیل که دام‌دار بود، بهترین گوسفند خود را برای قربانی انتخاب کرد و قابیل که کشاورز بود، مقداری گندم نامرغوب به قربانگاه آورد. نشانه‌‌ی پذیرفته شدنِ قربانی این بود که آتشی از جانب خدا آن را فرا می‌گرفت. خداوند حکیم، قربانیِ هابیل را پذیرفت اما قربانیِ قابیل، دست نخورده باقی ماند.[4]

این اتفاق، حجت را برای قابیل تمام کرد که انتخاب جانشین و وصیِ آدم علیه السلام به فرمان خدا بوده و نه به میل شخصیِ پدرش. اما شیطان در همین لحظه سراغ قابیل آمد و گفت: «ای قابیل؛ قربانیِ برادرت پذیرفته شد اما قربانی تو، نه. اگر ماجرا را همین گونه رها کنی، بعدها فرزندان هابیل بر خاندان تو فخر می‌فروشند و خواهند گفت ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او پذیرفته شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانی‌اَش رد شد.»[5] و قابیل را تحریک کرد تا برادرش را به قتل برساند و از این رسوایی خود را نجات دهد.

اما قابیل نمی‌دانست چگونه می‌تواند یک انسان را بکشد. ابلیس به او یاد داد سر برادر را میان دو سنگ قرار دهد و بشکند.[6] او هم، چنین کرد. بدین ترتیب قابیل دستش به خون بی گناهی آلوده شد و مورد غضب خدا و پیامبر خدا قرار گرفت.[7]

اما ماجرای دشمنیِ شیطان با بنی آدم همچنان ادامه داشت. او که در اغوای قابیل پیروز شده بود، به تلاش خود برای گمراه ساختن فرزندان آدم ادامه داد تا آنجا که عده‌ای از آنها حتی از پرستش خدای یگانه دست برداشتند و کم کم به بت پرستی روی آوردند. دسیسه‌‌ی ابلیس برای دور ساختن مردم از توحید و خداباوری بدین صورت انجام شد که:  

وقتی سرپرست و بزرگ خانواده‌ای فوت می‌کرد، فرزندان و بازماندگان او در غم از دست دادنش غمگین می‌شدند و بعضا بی تابی و گریه می‌کردند. شیطان از همین موقعیت استفاده کرد. او در حالیکه خود را به چهره‌‌ی مردی جا افتاده در آورده بود، به بنی آدم پیشنهاد داد از چهره‌‌ی عزیزان از دست رفته‌شان مجسمه‌ای بسازند تا با دیدن آن مجسمه‌ها همواره یاد آنها زنده بماند.[8]به نظر برخی این ایده، فکر بدی به نظر نمی‌رسید اما آنها مجسمه سازی بلد نبودند. از این رو ابلیس، خود دست به کار شد و  نخستین پیکره‌ها را برای بنی آدم ساخت. بدین ترتیب ابلیس، اولین کسی بود که صورت گری نمود و اولین مجسمه‌ را هم بر اساس چهره‌ی آدم علیه السلام – که در میان فرزندانش از جایگاه و احترام ویژه‌ای برخوردار بود - ساخت.[9]

مردم کم کم با مجسمه‌ها انس گرفتند و هر روز با دیدن آنها گذشتگان‌‌شان را یاد می‌کردند. تا اینکه فصل سرما و بارندگی از راه رسید و مجبور شدند مجسمه‌ها را به داخل اتاقها انتقال دهند. از آنجا که این مجسمه‌ها مانند گذشته جلوی چشم همگان نبود، پس از مدتی وجود مجسمه‌ها و فلسفه‌‌ی وجودی‌شان از خاطرها رفت؛ تا آنجا که نسل بعدی اصلا نمی‌دانست ماجرای ساخته شدن این مجسمه‌ها چه بوده است.

در همین زمان، شیطان دوباره وارد صحنه شد. او سراغ نسل جدید رفت و از آنها پرسید «چرا شما به روش پدران‌تان عبادت نمی‌کنید؟» آنها هم با تعجب گفتند «مگر پدران ما چگونه عبادت می‌کردند؟» ابلیس پاسخ داد «بروید در خانه‌های‌تان بگردید تا الهه‌هایی را که پدران‌تان می‌پرستیدند پیدا کنید!» نوادگان آدم علیه السلام به جستجوی خانه‌های آباء و اجدادی‌شان پرداختند و مجسمه‌ها را یافتند. برخی از آنها حرف‌های شیطان را باور کردند و گمان نمودند پدران‌شان این مجسمه‌ها را می‌پرستیدند. از این رو  به خیال آنکه در حال تبعیت از اجداد خود هستند، به پرستش بت روی آوردند.[10] 

کار به جایی رسید که بنی آدم نه تنها عهدی را که با خدا بسته بودند فراموش کردند، بلکه حتی از پرستش خدای یگانه رویگردان شدند. بدین ترتیب شیطان در جنگی که با بنی آدم به راه انداخته بود پیروز گردید و زمانی فرا رسید که عموم مردم به گمراهی کشیده شدند.[11] هر هدایتگری که خداوند به سوی ایشان می‌فرستاد تا عبودیت خدا و عهدی را که با خدا بسته بودند به خاطرشان آورد یا تهدید به قتل می‌شد[12] و یا با او وارد جنگ می‌شدند.[13] اوضاع، به همین شیوه بود تا آنکه خداوند رحمان، حضرت نوح علیه السلام را با ماموریت و اقتداری ویژه برای هدایت آدمیان مبعوث گردانید.

در جلسه‌‌ی آینده به ادامه‌‌ی این موضوع خواهیم پرداخت.

  

Bullets نکات مهم این جلسه:

-        دعوای قابیل با هابیل بر سر ازدواج و گزینش همسر نبود؛ بلکه درباره‌‌ی «وصایت» و جانشینی آدم علیه السلام بود.

-        هنگامی که خداوند، قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل به عنوان وصیّ پدر انتخاب نشد، شیطان از حسادت قابیل استفاده کرد و او را به قتل برادر تحریک کرد.

-        شیطان، نخستین کسی بود که مجسمه ساخت (اولین مجسمه از چهره‌ی آدم علیه السلام ساخته شد) و از این طریق بت پرستی را در میان مردم رواج داد.

-        ابلیس، به بهانه‌ی تسکین غم افرادی که عزیزی را از دست داده بودند، مجسمه‌هایی به شکل درگذشتگان ایشان ساخت. اما پس از سالها سراغ نسل‌های بعدی که از دلیل ساخته شدن مجسمه‌ها بی خبر بودند، رفت و به آنها گفت اینها خدایانی هستند که پدران شما می‌پرستیدند.

-        با نقشه‌‌ی شیطان برخی از فرزندان آدم نه تنها عهدی را که با خدای خود بسته بودند فراموش نمودند؛ بلکه عبودیت خالق را کنار گذاشتند و به بت پرستی روی آوردند.

-        در اثر تلاش شیطان، پس از مدتی عموم مردم به گمراهی کشیده شدند؛ تا آنجا که وقتی هدایتگری از جانب خدا به سوی آنها می‌آمد و عبودیت خالق و عهدی را که با او بسته شده بود یادآوری می‌کرد، یا تهدید به قتل می‌شد و یا با وی به جنگ می‌پرداختند.

 www.mohammadivu.org.MOHR

 

 

 

 

 


[1] خداوند در قرآن می‌فرماید: "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ ..." یعنی: ای بنی آدم آیا با شما عهد نبسته بودم ...؟:قرآن کریم، سوره یس، آیه 60. در درس هشتم به تبیین این آیه و آیات دیگری که به عهد خدا با آدمیان درباره‌ی رسول اکرم و جانشینان پاکش اشاره شده، به تفصیل خواهیم پرداخت.

[2] متاسفانه درباره‌ی دلیل کشته شدن هابیل به دست برادرش و همچنین نحوه‌ی ازدیاد نسل در بین فرزندان آدم افسانه‌ای نادرست بر سر زبانها جاری است که نه تنها از واقعیت، فاصله‌ی بسیار دارد بلکه به شدت از جانب سفیران وحی مورد نکوهش و تکذیب قرار گرفته است. و آن افسانه این است که: آدم علیه السلام به هابیل و قابیل دستور می‌دهد با خواهران خود ازدواج کنند؛ هابیل با خواهر دو قلوی قابیل و قابیل با خواهر دو قلوی هابیل! اما از آنجا که خواهری که قرار می‌شود به ازدواج قابیل در آید، به زیباییِ همسر منتخب برای هابیل نبود، قابیل نسبت به این تصمیم معترض شد و از همانجا کینه‌ی برادر را در دل گرفت. نهایتا هم بر سر همین مسئله قابیل، هابیل را به قتل رساند. این، در حالی است که مربیان آسمانی ازدواج پسران آدم با دخترانش را به صراحت رد نموده‌اند و دلیل اختلاف قابیل با هابیل را موضوع جانشینیِ حضرت آدم بیان فرموده‌اند. علاقمندان به تبیین شبهه‌ی ازدواج خواهر با برادر در میان فرزندان آدم علیه السلام می‌توانند به مطلب «آیا پسران آدم علیه السلام با خواهران خود ازدواج کردند؟» در بخش شبهاتِ پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایند.

[3] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى آدَمَ سَبَقَ عِلْمِی أَنْ لَا أَتْرُكَ الْأَرْضَ مِنْ عَالِمٍ یعْرَفُ بِهِ دِینِی وَ أَنْ أُخْرِجَ ذَلِكَ مِنْ ذُرِّیتِكَ فَانْظُرْ إِلَى اسْمِی الْأَعْظَمِ وَ إِلَى مِیرَاثِ النُّبُوَّةِ وَ مَا عَلَّمْتُكَ مِنَ الْأَسْمَاءِ كُلِّهَا وَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ الْخَلْقُ مِنَ الْأُثْرَةِ عَنِّی فَادْفَعْهُ إِلَى هَابِیلَ قَالَ فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ بِهَابِیلَ فَلَمَّا عَلِمَ قَابِیلُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ آدَمَ غَضِبَ فَأَتَى آدَمَ فَقَالَ لَهُ یا أَبَتِ أَ لَسْتُ أَكْبَرَ مِنْ أَخِی وَ أَحَقَّ بِمَا فَعَلْتَ بِهِ فَقَالَ آدَمُ یا بُنَی إِنَّمَا الْأَمْرُ بِیدِ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَ إِنْ كُنْتَ أَكْبَرَ وُلْدِی فَإِنَّ اللَّهَ خَصَّهُ بِمَا لَمْ یزَلْ لَهُ أَهْلًا فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ خِلَافُ مَا قُلْتُ وَ لَمْ تُصَدِّقْنِی فَقَرِّبَا قُرْبَاناً فَأَیكُمَا قُبِلَ قُرْبَانُهُ فَهُوَ أَوْلَى بِالْفَضْلِ مِنْ صَاحِبِهِ قَالَ وَ كَانَ الْقُرْبَانُ فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ تَنْزِلُ نَارٌ فَتَأْكُلُهُ فَخَرَجَا فَقَرَّبَا قُرْبَاناً كَمَا ذَكَرَ اللَّهُ فِی كِتَابِهِ- وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ (سوره مائده، آیه 27.) قَالَ وَ كَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ قَمْحاً نَسْیاً رَدِیئاً وَ كَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ فَقَرَّبَ كَبْشاً سَمِیناً مِنْ خِیارِ غَنَمِهِ فَأَكَلَتِ النَّارُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ لَمْ تَأْكُلْ قُرْبَانَ قَابِیلَ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یا قَابِیلُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ لَیسَ بِشَی‏ءٍ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ أَخُوكَ فَلَوْ وُلِدَ لَكُمَا وَلَدٌ وَ كَثُرَ نَسْلُكُمَا افْتَخَرَ نَسْلُهُ عَلَى نَسْلِكَ بِمَا خَصَّهُ بِهِ أَبُوكَ وَ لِقَبُولِ النَّارِ قُرْبَانَهُ وَ تَرْكِهَا قُرْبَانَكَ وَ إِنَّكَ إِنْ قَتَلْتَهُ لَمْ یجِدْ أَبُوكَ بُدّاً مِنْ أَنْ یخُصَّكَ بِمَا دَفَعَهُ إِلَیهِ قَالَ فَوَثَبَ قَابِیلُ إِلَى هَابِیلَ فَقَتَلَه‏" یعنی: خداوند عزّ و جلّ به آدم وحی فرمود که در علم من گذشته است (تقدیر من این است) که زمین را بدون عالِمی که دین من به واسطه‌ی او شناخته شود خالی نمی‌گذارم و او را از خاندان تو قرار دهم. پس اسم اعظم من و میراث نبوت و هر آنچه از کلّ اسماء به تو تعلیم نمودم و آنچه خلق از علوم من به آن احتیاج دارند را به هابیل بسپار. پس آدم درباره‌ی هابیل چنین کرد. اما هنگامی که قابیل از کار آدم (ع) باخبر شد، خشمگین گردید و خطاب به او گفت «ای پدر؛ آیا من از برادرم بزرگتر و سزاوارتر به آنچه انجام دادی (جانشینی تو) نیستم؟» پس آدم (ع) گفت «فرزندم همانا امر به فرمان خداست و او هر که را بخواهد به این منصب می‌رساند اگر چه تو بزرگترین فرزند من باشی؛ اما خداوند او را به این منصب اختصاص داده است. اگر گمان می‌کنی چیزی که گفتم درست نیست و حرف مرا تصدیق نمی‌کنی پس هر کدام‌تان یک قربانی [به درگاه خداوند ببرید] قربانی هر که قبول شد، او شایسته‌تر از دیگری است. نشانه‌ی پذیرفته شدن قربانی در آن زمان این بود که آتشی نازل می‌شد و قربانی را فرا می گرفت. همچنانکه خداوند در کتابش بیان فرموده «و خبر دو فرزند آدم را به راستى بر آنان بخوان، چون [هر كدام‏] قربانى‏اى آوردند، كه از ‌یكى‏شان پذ‌یرفته و از د‌یگرى پذ‌یرفته نشد.» چون قابیل دارای زراعت بود به عنوان قربانی مقداری از گندم های نامرغوب را [به قربانگاه] برد و هابیل که گوسفند دار بود، یکی از قوچ های فربه خود را از میان بهترین دام هایش برای قربانی انتخاب نمود. پس آتش، قربانی هابیل را در برگرفت و قربانی قابیل را فرا نگرفت. آنگاه ابلیس – که لعنت خدا بر او باد - نزد قابیل رفت و گفت «این پیشامد [در حال حاضر] برای تو اهمیتی ندارد، چراکه فقط تو و برادرت هستید؛ اما [بعدها] که فرزندانی برای‌تان به دنیا بیاید و نسل شما زیاد شود، فرزندان او (هابیل) به سبب آنچه پدرت به او اختصاص داده برای آنکه قربانی او پذیرفته شده و قربانی تو باقی مانده، به نسل تو فخر خواهند فروخت. اگر تو او (هابیل) را بکشی، پدرت چاره‌ای نخواهد داشت جز آنکه منصب او را به تو واگذارد.» بدین ترتیب قابیل به سوی هابیل حمله برد و او را به قتل رساند: بحارالانوار، ج 11، ص 227.

[4]بنگرید به پاورقی پیشین. همچنین امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "إِنَّ آدَمَ أَمَرَ هَابِیلَ وَ قَابِیلَ أَنْ یقَرِّبَا قُرْبَاناً وَ كَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ وَ كَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ هَابِیلُ كَبْشاً مِنْ أَفْضَلِ غَنَمِهِ وَ قَرَّبَ قَابِیلُ مِنْ زَرْعِهِ مَا لَمْ یكُنْ ینْقَى كَمَا أَدْخَلَ بَیتَهُ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِیلَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ‏ وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ (سوره مائده، آیه 27.) ..." یعنی: همانا آدم (ع) به هابیل و قابیل امر کرد تا [به درگاه الهی] قربانی بیاورند. هابیل گوسفند دار بود و قابیل دارای زراعت. هابیل، قوچی از بهترین دام هایش برای قربانی انتخاب نمود و قابیل از محصولش آن چه را درشت و تمیز همانند چیزی که در خانه‌ی خود مصرف می‌کرد نبود، انتخاب نمود. پس قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل رد شد و این کلام خداوند است [که می‌فرماید:] «و خبر دو فرزند آدم را به راستى بر آنان بخوان، چون [هر كدام‏] قربانى‏اى نذر كردند، كه از ‌یكى‏شان پذ‌یرفته و از د‌یگرى پذ‌یرفته نشد»: بحارالانوار، ج 23، ص 63.

[5] امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "ثُمَّ إِنَّ إِبْلِیسَ عَدُوَّ اللَّهِ أَتَاهُ وَ هُوَ یجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فِی الْعُرُوقِ فَقَالَ لَهُ یا قَابِیلُ قَدْ تُقُبِّلَ‏ قُرْبَانُ‏ هَابِیلَ‏ وَ لَمْ‏ یتَقَبَّلْ‏ قُرْبَانُكَ‏ وَ إِنَّكَ إِنْ تَرَكْتَهُ یكُونُ لَهُ عَقِبٌ یفْتَخِرُونَ عَلَى عَقِبِكَ یقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِی تُقُبِّلَ قُرْبَانُهُ وَ أَنْتُمْ أَبْنَاءُ الَّذِی تُرِكَ قُرْبَانُهُ" یعنی: سپس ابلیس – دشمن خدا – که مانند خون در رگهای بنی آدم جاری است به او گفت «ای قابیل؛ قربانی هابیل پذیرفته شد اما قربانی تو، نه. اگر او (هابیل) را [زنده] رها کنی، فرزندانی برای او پدید خواهند آمد که بر خاندان تو فخر می‌فروشند و خواهند گفت ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او پذیرفته شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانی‌اَش رد شد»: بحارالانوار، ج 23، ص 63.

[6]امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: «فَلَمْ یدْرِ كَیفَ یقْتُلُهُ حَتَّى جَاءَ إِبْلِیسُ فَعَلَّمَهُ فَقَالَ ضَعْ رَأْسَهُ بَینَ حَجَرَینِ ثُمَّ اشْدَخْه‏» یعنی: [قابیل] نمی‌دانست که چگونه او را به قتل برساند تا اینکه ابلیس آمد و به او یاد داد. پس گفت سرش را بین دو سنگ بگذار و آن را بشکن: بحارالانوار، ج 11، ص 230.

[7]دنباله‌ی روایت مذکور در پاورقی پیشین: "أُمِرَ آدَمُ أَنْ‏ یلْعَنَ‏ قَابِیلَ‏ وَ نُودِی قَابِیلُ مِنَ السَّمَاءِ لُعِنْتَ كَمَا قَتَلْتَ أَخَاك‏" یعنی: به آدم (ع) امر شد که قابیل را لعنت کند و به قابیل از آسمان ندا رسید «لعنت بر تو که برادرت را به قتل رساندی»: همان.

[8]امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "... فَلَمَّا أَنْ مَاتَ وَدٌّ جَزِعَ عَلَیهِ إِخْوَتُهُ ... فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ شَیخٍ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَا أُصِبْتُمْ بِهِ مِنْ مَوْتِ وَدٍّ وَ عَظِیمِكُمْ فَهَلْ لَكُمْ فِی أَنْ أُصَوِّرَ لَكُمْ عَلَى مِثَالِ وَدٍّ صُورَةً تَسْتَرِیحُونَ إِلَیهَا وَ تَأْنِسُونَ بِهَا قَالُوا افْعَلْ" یعنی: هنگامی که «ودّ» فوت کرد، برادرانش [در غم او] بی تابی کردند ... پس ابلیس به شکل پیرمردی پیش آنها آمد و گفت خبر مرگ «ودّ» - که بزرگ تان بود - و اینکه چه بر سرتان آمده به من رسیده. آیا نمی‌خواهید برای‌تان مجسمه‌ای به شکل «ودّ» درست کنم تا آرام بگیرید و به آن [مجسمه] اُنس بگیرید؟ پس گفتند چنین کن: بحارالانوار، ج 3، ص 250. ؛ قصص الانبیاء، ص 67.

[9] امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "إِنَّ إِبْلِیسَ اللَّعِینَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ صَوَّرَ صُورَةً عَلَى مِثَالِ آدَمَ ع لِیفْتِنَ بِهِ النَّاسَ وَ یضِلَّهُمْ عَنْ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى" یعنی: ابلیس لعین اولین کسی بود که چهره ساخت (تصویرگری یا مجسمه سازی نمود) بر اساس چهره‌ی آدم (ع) تا مردم را به فتنه بیاندازد و از عبادت خدای متعال گمراه سازد: بحارالانوار، ج 3، ص 250. ؛ قصص الانبیاء، ص 67.

[10]امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "قَوْلُهُ‏ وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْراً (سوره نوح، آیه 23) قَالَ كَانَ قَوْمٌ مُؤْمِنُونَ قَبْلَ نُوحٍ ع فَمَاتُوا فَحَزِنَ عَلَیهِمُ النَّاسُ فَجَاءَ إِبْلِیسُ فَاتَّخَذَ لَهُمْ صُوَرَهُمْ لِیأْنَسُوا بِهَا فَأَنِسُوا بِهَا فَلَمَّا جَاءَهُمُ الشِّتَاءُ أَدْخَلُوهُمُ الْبُیوتَ فَمَضَى ذَلِكَ الْقَرْنُ وَ جَاءَ الْقَرْنُ الْآخَرُ فَجَاءَهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ هَؤُلَاءِ آلِهَةٌ كَانُوا آبَاؤُكُمْ یعْبُدُونَهَا فَعَبَدُوهُمْ وَ ضَلَّ مِنْهُمْ بَشَرٌ كَثِیرٌ فَدَعَا عَلَیهِمْ نُوحٌ فَأَهْلَكَهُمُ اللَّهُ" یعنی: کلام خدا این است که: «و گفتند خداهای‌تان را رها نكنید و «ودّ» و «سواع» و «‌یغوث» و «‌یعوق» و «نسر» را وا مگذار‌ید» [این آیه به این موضوع اشاره دارد که:] پیش از نوح، طائفه‏اى از مؤمنان بودند كه فوت كردند و مردم برای ا‌یشان [سخت] اندوهناك شدند. پس ابلیس نزد آنها رفت و برایشان مجسمه هایی به شکل آنها (درگذشتگان) آورد تا با آن [مجسمه ها] انس بگیرند. [مردم هم] انس گرفتند. چون زمستان شد آنها را به [درون] خانه‌های‌شان بردند. آن نسل گذشت و نسل دیگری آمد. [آن مردم وفات نمودند] پس شیطان سراغ [فرزندان] آنها آمد و به ایشان گفت ا‌ینان خدا‌یانى هستند كه پدران شما آنها را پرستش می‌نمودند. پس [برخی از آنها باور کردند و] آن صورتها را پرستش كردند و مردم زیادی گمراه شدند. نوح [هر چه ا‌یشان را به پرستش خدای یگانه دعوت نمود نپذ‌یرفتند] پس نفرین شان کرد و خداوند آنها را هلاک نمود: بحارالانوار، ج 3، ص 248. 

همچنین می‌توانید به حدیثی از امام باقر علیه السلام مراجعه فرمایید که به تفصیل، ماجرای آغاز بت پرستی در میان بنی آدم را بیان فرموده‌اند. به فرموده‌ی ایشان، نام اولین بت، برگرفته از نام جانشین قابیل «ودّ» بود. وقتی «ودّ» که از دنیا رفت، نزدیکانش در غم از دست دادن او ماتم گرفتند. ابلیس به شکل پیرمردی نزدشان آمد و گفت «آیا دوست دارید مجسمه‌ای به شکل «ودّ» برای‌تان بسازم تا در نبود او با آن انس بگیرید و از غم‌تان کاسته شود؟» بازماندگان «ودّ» موافقت کردند. شیطان نیز دست به کار شد و مقداری سرب را ذوب کرد و با آن مجسمه‌ی «ودّ» را ساخت و به خویشاوندانش تحویل داد. آنها به سمت مجسمه هجوم می‌بردند و صورت خود را به آن می‌چسباندند و در مقابلش سجده می‌کردند. فرزند «ودّ» که جانشین پدر شده بود، وقتی دید مردم به جای احترام و تکریم او، به بزرگداشت مجسمه‌ی پدرش مشغولند سراغ مجسمه رفت و خرابش نمود. دیگران که از این موضوع مطلع شدند تصمیم گرفتند «سواع» – فرزند «ودّ» - را بکشند اما او به آنها گفت «من جانسین او هستم و اگر مرا بکشید بدون سرپرست خواهید ماند» آنها نیز متقاعد شدند و تصمیم گرفتند بازمانده‌ی «ودّ» را مورد تکریم خود قرار دهند. پس از مدتی «سواع» هم از دنیا رفت و فرزندش «یغوث» جانشین او شد. مردم در سوگ «سواع» ناله و فغان سر دادند. دوباره ابلیس به سراغ‌شان آمد و به آنها پیشنهاد داد تا برای‌شان مجسمه‌ی «سواع» را تهیه کند. مردم نیز با خوشحالی پذیرفتند. این بار ابلیس از چوب مجسمه ساخت. باز همان قضایا تکرار شد و مردم به آن مجسمه رو آوردند. اما چون از ماجرای قبلی درس گرفته بودند، این بار برای محافظت از مجسمه، نگهبانی را در نظر گرفتند. آنها به بت جدید حتی بیشتر از بت قبلی توجه نشان می‌دادند و این موضوع «یغوث» را به شدت آزرده ساخته بود. به همین جهت، شبانه به محل نگهداری بت رفت و آن را به آتش کشید. مردم که بت‌شان به خاکستر تبدیل شده بود، به قصد کشتن «یغوث» به سراغش رفتند. او هم برای حفظ جان خود، متواری شد. پس از مدتی مردم که نه بت داشتند و نه سرپرست، تصمیم گرفتند «یغوث» را بازگردانند تا ریاست‌شان را عهده‌دار شود. «یغوث» بازگشت اما بعد از مدتی مرگش فرا رسید و «یعوق» جانشین پدر شد. جریان گذشته، باز تکرار شد و این بار، ابلیس یادبود «یغوث» را از سنگ ساخت. مردم هم برای محافظت از بت‌شان، اتاقی سنگی ساختند و عهد کردند سالی یک مرتبه در آن را باز کنند. داستان باز هم تکرار شد. این بار ابلیس مجسمهی «یعوق» را از طلا ساخت تا دوامش بیشتر باشد. حراست مردم از بت، آنچنان شدید بود که جانشین «یعوق» که «نسر» نام داشت نتوانست به آن دست پیدا کند تا نابودش سازد. لذا از آن جمع فاصله گرفت و با عده‌ی قلیلی از طرفدارانش که به جای بت، او را می پرستیدند جمع کوچکی را تشکیل داد. این برنامه ادامه داشت تا آنکه خداوند، حضرت ادریس را به پیامبری برگزید. ادریس (ع) که با خبر شد گروهی از مردم بتی از طلا و گروهی دیگر «نسر» را می‌پرستند، به قصد هدایت ایشان و دعوت‌‌‌شان به پرستش خدای یگانه وارد آن شهر شد. میان خداپرستان و مشترکان جنگ در گرفت. عده‌ای از بت پرستان کشته شدند و برخی هم فرار کردند. به دستور ادریس (ع) بت طلایی به دریا افکنده شد اما بت پرستانی که جان سالم به در برده بودند و به شهرهای دیگر پناه برده بودند، دوباره به بت پرستی روی آوردند. هر گروه برای خود بتی ساختند و نام بتهای پیشین را روی آنها گذاشتند. این رویه ادامه داشت تا آنکه حضرت نوح (ع) به پیامبری مبعوث شد و مردم را دوباره به پرستش خدای یگانه فراخواند. متن حدیث این است: "إِنَّ إِبْلِیسَ اللَّعِینَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ صَوَّرَ صُورَةً عَلَى مِثَالِ آدَمَ ع لِیفْتِنَ بِهِ النَّاسَ وَ یضِلَّهُمْ عَنْ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كَانَ وَدٌّ فِی وُلْدِ قَابِیلَ وَ كَانَ خَلِیفَةَ قَابِیلَ عَلَى وُلْدِهِ وَ عَلَى مَنْ بِحَضْرَتِهِمْ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ یعَظِّمُونَهُ‏ وَ یسَوِّدُونَهُ فَلَمَّا أَنْ مَاتَ وَدٌّ جَزِعَ عَلَیهِ إِخْوَتُهُ وَ خَلَّفَ عَلَیهِمُ ابْناً یقَالُ لَهُ سُوَاعٌ‏ فَلَمْ یغْنِ غِنَى أَبِیهِ مِنْهُمْ‏ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ شَیخٍ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَا أُصِبْتُمْ بِهِ مِنْ مَوْتِ وَدٍّ وَ عَظِیمِكُمْ فَهَلْ لَكُمْ فِی أَنْ أُصَوِّرَ لَكُمْ عَلَى مِثَالِ وَدٍّ صُورَةً تَسْتَرِیحُونَ إِلَیهَا وَ تَأْنِسُونَ بِهَا قَالُوا افْعَلْ فَعَمَدَ الْخَبِیثُ إِلَى الْآنُكِ فَأَذَابَهُ حَتَّى صَارَ مِثْلَ الْمَاءِ. ثُمَّ صَوَّرَ لَهُمْ صُورَةً مِثَالَ وَدٍّ فِی بَیتِهِ فَتَدَافَعُوا عَلَى الصُّورَةِ یلْثِمُونَهَا وَ یضَعُونَ خُدُودَهُمْ عَلَیهَا وَ یسْجُدُونَ لَهَا وَ أَحَبَّ سُوَاعٌ‏ أَنْ یكُونَ التَّعْظِیمُ وَ السُّجُودُ لَهُ فَوَثَبَ عَلَى صُورَةِ وَدٍّ فَحَكَّهَا حَتَّى لَمْ یدَعْ مِنْهَا شَیئاً وَ هَمُّوا بِقَتْلِ سُوَاعٍ‏ فَوَعَظَهُمْ وَ قَالَ أَنَا أَقُومُ لَكُمْ بِمَا كَانَ یقُومُ‏ بِهِ وَدٌّ وَ أَنَا ابْنُهُ فَإِنْ قَتَلْتُمُونِی لَمْ یكُنْ لَكُمْ رَئِیسٌ فَمَالُوا إِلَى سُوَاعٍ بِالطَّاعَةِ وَ التَّعْظِیمِ فَلَمْ یلْبَثْ سُوَاعٌ أَنْ مَاتَ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ یغُوثُ فَجَزِعُوا عَلَى سُوَاعٍ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ وَ قَالَ أَنَا الَّذِی صَوَّرْتُ لَكُمْ صُورَةَ وَدٍّ فَهَلْ لَكُمْ أَنْ أَجْعَلَ لَكُمْ مِثَالَ سُوَاعٍ عَلَى وَجْهٍ لَا یسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یغَیرَهُ قَالُوا فَافْعَلْ فَعَمَدَ إِلَى عُودٍ فَنَجَرَهُ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ فِی مَنْزِلِ سُوَاعٍ وَ إِنَّمَا سُمِّی ذَلِكَ الْعَوْدُ خِلَافاً لِأَنَّ إِبْلِیسَ عَمِلَ صُورَةَ سُوَاعٍ عَلَى خِلَافِ صُورَةِ وَدٍّ قَالَ فَسَجَدُوا لَهُ وَ عَظَّمُوهُ وَ قَالُوا لِیغُوثَ مَا نَأْمَنُكَ عَلَى هَذَا الصَّنَمِ أَنْ تَكِیدَهُ كَمَا كَادَ أَبُوكَ مِثَالَ وَدٍّ فَوَضَعُوا عَلَى الْبَیتِ حُرَّاساً وَ حُجَّاباً ثُمَّ كَانُوا یأْتُونَ الصَّنَمَ فِی یوْمٍ وَاحِدٍ وَ یعَظِّمُونَهُ أَشَدَّ مَا كَانُوا یعَظِّمُونَ سُوَاعاً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ یغُوثُ قَتَلَ الْحَرَسَةَ وَ الْحُجَّابَ لَیلًا وَ جَعَلَ الصَّنَمَ رَمِیماً فَلَمَّا بَلَغَهُمْ ذَلِكَ أَقْبَلُوا لِیقْتُلُوهُ فَتَوَارَى مِنْهُمْ‏ إِلَى أَنْ طَلَبُوهُ وَ رَأَّسُوهُ وَ عَظَّمُوهُ ثُمَّ مَاتَ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ یعُوقُ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَوْتُ یغُوثَ وَ أَنَا جَاعِلٌ لَكُمْ مِثَالَهُ فِی شَی‏ءٍ لَا یقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ یغَیرَهُ قَالُوا فَافْعَلْ فَعَمَدَ الْخَبِیثُ إِلَى حَجَرٍ جَرَعٍ‏ أَبْیضَ فَنَقَرَهُ بِالْحَدِیدِ حَتَّى صَوَّرَ لَهُمْ مِثَالَ یغُوثَ فَعَظَّمُوهُ أَشَدَّ مَا مَضَى‏ وَ بَنَوْا عَلَیهِ بَیتاً مِنْ حَجَرٍ وَ تَبَایعُوا أَنْ لَا یفْتَحُوا بَابَ ذَلِكَ الْبَیتِ إِلَّا فِی رَأْسِ كُلِّ سَنَةٍ وَ سُمِّیتِ الْبَیعَةَ یوْمَئِذٍ لِأَنَّهُمْ تَبَایعُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَیهِ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَى یعُوقَ فَعَمَدَ إِلَى رَیطَةٍ وَ خَلَقٍ فَأَلْقَاهَا فِی الْحَائِرِ ثُمَّ رَمَاهَا بِالنَّارِ لَیلًا فَأَصْبَحَ الْقَوْمُ وَ قَدْ احْتَرَقَ الْبَیتُ وَ الصَّنَمُ وَ الْحَرَسُ وَ ارْفَضَّ الصَّنَمُ مُلْقًى فَجَزِعُوا وَ هَمُّوا بِقَتْلِ یعُوقَ فَقَالَ لَهُمْ إِنْ قَتَلْتُمْ رَئِیسَكُمْ فَسَدَتْ أُمُورُكُمْ‏ فَكَفُّوا فَلَمْ یلْبَثْ أَنْ مَاتَ یعُوقُ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ نَسْراً فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ بَلَغَنِی مَوْتُ عَظِیمِكُمْ فَأَنَا جَاعِلٌ لَكُمْ مِثَالَ‏ یعُوقَ فِی شَی‏ءٍ لَا یبْلَى فَقَالُوا افْعَلْ فَعَمَدَ إِلَى‏ الذَّهَبِ وَ أَوْقَدَ عَلَیهِ النَّارَ حَتَّى صَارَ كَالْمَاءِ وَ عَمِلَ مِثَالًا مِنَ الطِّینِ عَلَى صُورَةِ یعُوقَ ثُمَّ أَفْرَغَ الذَّهَبَ‏ فِیهِ ثُمَّ نَصَبَهُ لَهُمْ فِی دَیرِهِمْ وَ اشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَى نَسْرٍ وَ لَمْ یقْدِرْ عَلَى دُخُولِ تِلْكَ الدَّیرِ فَانْحَازَ عَنْهُمْ فِی فِرْقَةٍ قَلِیلَةٍ مِنْ إِخْوَتِهِ یعْبُدُونَ نَسْراً وَ الْآخَرُونَ یعْبُدُونَ الصَّنَمَ حَتَّى مَاتَ نَسْرٌ وَ ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ إِدْرِیسَ فَبَلَغَهُ حَالُ الْقَوْمِ وَ أَنَّهُمْ یعْبُدُونَ جِسْماً عَلَى مِثَالِ یعُوقَ وَ أَنَّ نَسْراً كَانَ یعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَصَارَ إِلَیهِمْ بِمَنْ مَعَهُ حَتَّى نَزَلَ مَدِینَةَ نَسْرٍ وَ هُمْ فِیهَا فَهَزَمَهُمْ وَ قُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ هَرَبَ مَنْ هَرَبَ فَتَفَرَّقُوا فِی الْبِلَادِ وَ أَمَرُوا بِالصَّنَمِ فَحُمِلَ وَ أُلْقِی فِی الْبَحْرِ فَاتَّخَذَتْ كُلُّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ صَنَماً وَ سَمَّوْهَا بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمْ یزَالُوا بَعْدَ ذَلِكَ قَرْناً بَعْدَ قَرْنٍ لَا یعْرِفُونَ إِلَّا تِلْكَ الْأَسْمَاءَ ثُمَّ ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ نُوحٍ ع فَدَعَاهُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ وَحْدَهُ وَ تَرْكِ مَا كَانُوا یعْبُدُونَ مِنَ الْأَصْنَامِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ‏ لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْرا (سوره نوح، آیه 23)": بحارالانوار، ج 3، ص 250 تا 252. ؛ قصص الانبیاء، ص 67 تا 69.

[11] درباره‌ی این موضوع در درس آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد. بنگرید به پاورقی شماره 6 در درس ششم از دوره‌ی عهد معهود.

[12] پس از آنکه آدم علیه السلام به فرمان خدا شیث (هبة الله) را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرد، قابیل به سراغ او آمد و وی را نیز تهدید به قتل نمود. از همین رو شیث و جانشینانش همواره از قابیل و فرزندانش در ناامنی و ترس بودند. امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "ثُمَّ إِنَّ هِبَةَ اللَّهِ لَمَّا دُفِنَ آدَمُ ص أَتَاهُ قَابِیلُ فَقَالَ یا هِبَةَ اللَّهِ إِنِّی قَدْ رَأَیتُ أَبِی آدَمَ قَدْ خَصَّكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَمْ أُخَصَّ بِهِ أَنَا وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی دَعَا بِهِ أَخُوكَ هَابِیلُ فَتُقُبِّلَ مِنْهُ قُرْبَانُهُ وَ إِنَّمَا قَتَلْتُهُ لِكَیلَا یكُونَ لَهُ عَقِبٌ فَیفْتَخِرُونَ عَلَى عَقِبِی فَیقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِی تُقُبِّلَ مِنْهُ قُرْبَانُهُ وَ أَنْتُمْ أَبْنَاءُ الَّذِی تُرِكَ قُرْبَانُهُ وَ إِنَّكَ إِنْ أَظْهَرْتَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِی اخْتَصَّكَ بِهِ أَبُوكَ شَیئاً قَتَلْتُكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ هَابِیل‏" یعنی: سپس هنگامی که هبة الله (شیث) آدم (ع) را دفن کرد، قابیل به سراغش آمد و گفت «ای هبة الله من دیدم که پدرم آدم علم را که به من نسپرد به تو اختصاص داد. همان علمی که برادرت هابیل توسط آن دعا کرد و قربانی‌اَش از او پذیرفته شد. همانا من او را بدین جهت به قتل رساندم تا نسلی از او باقی نماند که به نسل من فخر بفروشند و بگویند ما پسران کسی هستیم که قربانی‌اَش پذیرفته شد و شما فرزندانِ کسی هستید که قربانی‌اَش بر جای ماند. پس قطعا اگر از علمی که پدرت به تو داده چیزی اظهار کنی تو را هم مانند برادرت هابیل می‌کشم: بحارالانوار، ج 23، ص 65. ؛ امیر مومنان نیز می‌فرمایند: "... فغلب قابیل المبطل هابیل المحق، و بقیت امة شیث علیه السّلام و من بعده فی تقیة و فی مقام مغلوبین بالظالمین، إلى أن جاءت نبوة نوح علیه السّلام ..." یعنی: قابیلِ مبطل بر هابیلِ محق غلبه یافت، و امتِ شیث علیه السّلام و آنان كه بعد از او بودند تا زمان پیامبریِ حضرت نوح علیه السلام همیشه در تقیه و مغلوب ستمكاران بوده‏اند: كشف المحجة لثمرة المهجة، فصل 97، ص 130.

[13] مانند حضرت ادریس که وقتی مردم را از بت پرستی منع کرد، به جنگ با حجت خدا پرداختند. بنگرید به حدیث امام باقر علیه السلام در پاورقی شماره 10.

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:1786
این هفته:این هفته:1474
در مجموع:در مجموع:7607087
Center
Pagerank