نویسنده : الف. کیومرثی (کارشناس فناوری اطلاعات؛ این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید )
زمان را دیگر یارای تحمل ظلم دوران نبود؛
و زمین خسته از مشاهدهی جهالت مکررِ اهلش، در انتظار رهایی چشم به آسمان دوخته بود.
مادران در سوگ دختران زنده به گور شده، در انتظار گشایش؛
و پدران، خشمگین از پیکار نابرابر با مردان قبیلهی دیگر، در اندیشهی ستیز فردا.
محبت در میان مردم، رنگ باخته بود؛
و غارت و جنگ و توحّش، مشق هر روزشان گشته بود.
زمین و زمان، ملول از مشاهدهی تیره بختی مردمان، در انتظار رهیدن از ظلمت، ثانیه میشمردند.
انتظار ؛ انتظار؛ انتظار.
واژهی غریبی که آمدنت را طلب میکرد.
تا آنکه ...
بر بلندای حراء، در دل شب، میان خلوت خالص تو با یگانه خالق هستی، مُهر سکوت شکست:
«بخوان!
بخوان که جهانی را با صوت آسمانیات رستگار خواهی کرد.
بخوان که آوای مهربانت جگرهای تفدیده و جانهای تشنگی کشیده را سیراب خواهد کرد.»
و تو خواندی و انتظار به سرآمد.
تو که خواندی،
کلام آسمانیت زنگار جهالت را زدود و جانهای مرده را حیاتی تازه بخشید.
خورشید رسالتت بر زمین تابیدن گرفت و قندیلهای جهالت را ذوب نمود.
آمدنت گرد یتیمی را از چهره ها زدود و حلاوت موهبت داشتن پدر را چشاند. پدری مهربان، با گذشت، صبور.
سنگ بر پیشانیات نشاندند و تو مهربان ماندی.
شکمبهی گوسفندان و اشتران بر سر و رویت ریختند و تو پدرانه مهر ورزیدی.
کلام رحمتت را با شمشیر پاسخ گفتند و همچنان امّتت را پدر بودی؛ مهربان ماندی و صبور.
...
و اکنون پس از گذران چهارده قرن،
ما هنوز همان کودکان امّتیم؛
زمین را از ظلم آکندهایم و زمان را به جهالت آراستهایم؛
دلها را با زنگار غفلت در بند کشیدهایم و دوباره زمین و زمان را به انتظار نشاندهایم.
انتظار گشایش! انتظار ظهور!
آری!
زمین محتاج ظهوری دیگر است؛ ظهوری از جنس ظهور تو.
و زمان چشم به راه مردی دیگر؛ مردی از تبار تو.
مردی که چونان خودت بر قلبهای گمراهان ظهور کند و بشارت هدایت و سعادت را بر زمینیان به ارمغان آوَرَد.
مردی که همانند تو جهان را به زیور عدالت بیاراید.
مردی که وعدهی آمدنش را خود از جانب خداوند رحمان به امت داده بودی:
«نامش نام من، کنیهاش کنیهی من و لقبش لقب من ...»[1]
ندای روح بخشت هنوز از سرزمین غدیر به گوش میرسد که آدمیان را به رستگاری فراخواندی و فرمودی:
«آگاه باشید همانا آخرین هدایتگر- «مهدی» - از ماست.
همانا او یاور دین خداست.
همو که نیکو و برگزیدهی خداوند است.
او که میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک هاست.
او که از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد.
او که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده.
او که از قرن ها پیش ظهورش را پیشگویی کردهاند.
او که حجت پایدار است و پس از او حجتی نخواهد بود.
راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست.
کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزندهی او یاری نخواهد گشت.
او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است.»[2]
او که مظهری دیگر است برای رحمت زلال و بی منتهای خداوندی.
پروردگارا!
خورشید وجود فرزند رسول رحمتت را بر ما بتابان.
دلهای زنگار گرفتهی ما را به نور هدایتش از تاریکی جهالت برهان.
و انتظار عالمیان را با ظهورش به پایان برسان.
[1] - " قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ كُنْیَتُهُ كُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً یَكُونُ لَهُ غَیْبَةٌ وَ حَیْرَةٌ یَضِلُّ فِیهَا الْأُمَمُ ثُمَّ یُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما": بحار الانوار، ج 51، ص 72، ح 16.
[2] - فرازی از خطابه غدیر " إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ؛ إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِیطُ بِهِ؛ لَا حَقَّ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا نُورَ إِلَّا عِنْدَهُ؛ أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ": احتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج 1، ص 64.
امروز: | 3591 | |
این هفته: | 14125 | |
در مجموع: | 7533822 |