پنج شنبه, 28 شهریور 1404   26. ربیع الاول 1447
 
instagram twtr fbk telegram Aparat

معجزه‌های آخرین پیامبر- درس دوم: قرآن، معجزه‌ی جاودان رسول خاتم

بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه‌های آخرین پیامبر

   

درس دوم: قرآن، معجزه‌ی جاودان رسول خاتم

نویسنده: مسعود بسیطی و زهرا مرادی

    

در درس گذشته به این موضوع پرداختیم که خداوند مهربان، برای هدایت بنی آدم، دو نعمت بزرگِ عقل (حجت درونی) و پیامبران (حجت بیرونی) را به ایشان عطا فرمود. سپس برای اینکه تردیدی باقی نماند و زبان یاوه گویان و انکارکنندگان کوتاه شود، پیامبران را به ابزاری به نام معجزه مجهز نمود. معجزه، فعلی است که بشر از انجام آن عاجز است و تنها به اراده‌ی خداوند قادر و به دست فرستاده‌ی حقیقیِ او انجام می‌شود؛ و آیت و نشانه‌ای است مبنی بر دروغگو نبودنِ فرستاده‌ی خدا و دلیل و اشارتی است به وجود مقدس قادر متعال قهّار.

و گفتیم در میان پیامبران، بیشترین تعداد معجزات را رسول خاتم داراست تا آنجا که هر پیامبری هر معجزه‌ای داشته، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم شبیه یا بالاترش را انجام داده است. سپس به عنوان نمونه، به چند معجزه از چهار هزار و چهارصد و اندی معجزه‌ی ایشان اشاره نمودیم. اما این جلسه می‌خواهیم درباره‌ی معجزه‌ای بسیار خاص‌ از رسول خاتم صحبت کنیم که مخاطب اعجاز آن، تنها مردم عصر حضور پیامبر اکرم نبوده‌اند؛ بلکه شامل همه‌ی مردم تا قیام قیامت می‌شود.

   

معجزه‌ای فراتر از قومیت و زمان

معجزات پیامبرانِ قبل از رسول خاتم، همگی ویژه‌ی کسانی بود که در زمان آن پیامبر زندگی می‌کرده‌اند.یعنی هر پیامبر تنها در ظرف زمان و مکان خاص و محدود خود معجزه نشان می‌داد. مثلا معجزه‌ی حضرت موسی که عصایش را به زمین می‌زد و آب جاری می‌شد، یا دستش را در گریبان می‌برد و نورانی بیرون می‌آورد، مختص مردم همان عصر و منحصر به وجود حضرت موسی بوده است. پس از موسی علیه السلام، دیگر آن معجزه وجود نداشته و مردمی که مثلا 50 سال بعد از ایشان به دنیا آمدند، در بهترین حالت فقط خبر معجزات را شنیدند؛ نه این که بتوانند خودِ معجزه را ببینند. اما معجزات حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم به عنوان آخرین پیامبر، به دو شکل بوده:

یک مدل، شبیه معجزات پیامبران قبلی، منحصر به مردم همان عصری بوده که پیامبر در بین‌شان زندگی می‌کرده‌ (مانند شقّ القمر یا زنده کردن مردگان توسط ایشان) و پس از رسول خاتم، فقط گزاره‌های خبری درباره‌ی آن وقایع به ما رسیده و اثری از خود معجزه را نمی‌توان دید.

مدل دوم اما، معجزه‌ای جاودان بوده تا حتی کسانی که در عصر رسول اکرم نزیسته‌اند هم بتوانند آن را ببینند. چراکه ایشان آخرین پیامبر و پیامبر همه‌ی مردمِ پس از خود تا قیام قیامت است. به همین دلیل خداوند رحمان، در کنار هزاران معجزه‌ای که از دستان رسول خاتمش جاری فرمود، معجزه‌ای جاودان هم همراهش نمود تا حجتی باشد برای همگان حتی آیندگان.[1] معجزه‌ای از جنس نور، پیچیده شده لای گلبرگ لطیف کلمه، به نام قرآن. کلمات قرآن اما کلام محمد صلی الله علیه و آله و سلّم یا هیچ بشر دیگری نبود. کلام خود خدا بود. یعنی خداوند، تک به تکِ آن کلمات را به پیامبر خاتم وحی کرده بود و ایشان هم امانتدارانه برای مردم عین همان‌ها را بازگو فرمود.[2]

راستش، موضوع معجزه بودن قرآن از همین جا آغاز می‌شود. همین جایی که گفتیم قرآن، کلام و فعل خداست. چراکه فعل خدا شبیه فعل بشر نیست. یعنی بشر خودش را بکشد هم نمی‌تواند عین کار خدا را انجام دهد.[3] به عبارت دیگر، بشر عاجز است مثل خدا حرف بزند. چه از نظر ادبیات و ظاهر کلام، چه از نظر حکمت و علم و معارفی که در دل آن کلام وجود دارد.[4] اساسا بین بشر که مخلوق است و خداوندی که خالق بشر است، هیچ سنخیتی وجود ندارد؛ نه از نظر ماهیت و چیستی و صفات، نه از نظر افعال. از همین روست که می‌گوییم بشر از آوردن کلامی همچون قرآن که کلام و فعل خداست، عاجز است؛ و همین، یعنی معجزه بودن قرآن.

اما سوالی که پیش آمد، یا بهتر بگوییم، شُبهه‌ای که عده‌ای پیش آوردند، این بود که اصلا از کجا معلوم که محمد راست بگوید و این کلمات، واقعا کلام خدا باشد؟! اگر قرآن، کلام خدا نباشد و محمد یک چیزهایی از خودش سر هم کرده باشد و به اسم کلام خدا به خورد ملت داده باشد، چه؟ آن وقت دیگر قرآن، فعل خدا نیست که بگویید اساسا همین که فعل خداست، تو عاجزی از اینکه شبیه فعل خدا را انجام بدهی.

این سوال، در همین حد باقی نماند و تبدیل به یک تهمت بزرگ شد. آنهایی که منفعت خود را با محمد صلی الله علیه و آله و سلّم که ادعا می‌کرد رسول خداست در خطر می‌دیدند، جار زدند محمد دروغ می‌گوید که این کلمات، کلام خداست؛ این حرفها همان داستان‌ها و افسانه‌هایی است که از قدیم تعریف می‌کرده‌اند (اساطیر الاولین) و محمد زیرکانه آنها را جمع کرده و به اسم کلام وحی به خوردمان می‌دهد؛ حتی این کار را هم تنهایی انجام نمی‌دهد و یک گروهی مدام کمکش می‌کنند تا هر روز بیاید و به اسم کلام خدا یک چیزی تحویل‌مان بدهد.[5]

اینجا بود که خداوند تحدّی کرد. تحدّی، به زبان ساده یعنی حریف طلبیدن.[6] فرمود مگر نمی‌گویید این حرفها چیز خاصی نیست و محمد با کمک عده‌ای، چند داستان سر هم کرده و اسمش را قرآن گذاشته؟ پس شما هم باید بتوانید شبیه آن را بیاورید. خب چرا معطلید؟ همه‌تان (از جنّ و انس) با هم جمع شوید و کتابی بیاورید شبیه قرآن. اصلا لازم نیست در این حجم هم باشد. شما 10 سوره هم مثل قرآن بیاورید قبول است.[7] اصلا 10 سوره هم نه؛ یک سوره شبیه قرآن از خودتان بگویید و برای همیشه قال قضیه را بکنید.[8]

برخی، با خودشان گفتند اینکه دیگر زنده کردن مرده یا شکافتن ماه نیست که نتوانیم از عهده‌اش بر بیاییم و رسوا شویم؛ یک مشت کلمه است دیگر. و شروع کردند به بافتن و ساختن:

-      «اَلفیلُ مَا الفیلُ و ما ادراکَ ما الفیلُ لَهُ ذَنبٌ وَبیل و خرطومٌ طَویلٌ»[9] یعنی: فیل؛ کدام فیل؟ و تو چه می‌دانی که آن فیل چگونه است؟ دمی کلفت دارد و خرطومی دراز.

-      «یا ضَفدَعُ بِنتَ ضَفدَعَینِ، نَقَیِ مَا تَنِقَینَ، نِصفُکَ فِی الماءِ وَ نِصفُکَ فِی الطینِ، لا الماءَ تُکَدِّرینَ و لا الشّارِبَ تَمنَعینَ»[10] یعنی: ای قورباغه، دختر دو قورباغه! هرچه می‌خواهی آواز بخوان. نیمی از تو در آب و نیم دیگر در گِل است. نه آب را گل‌آلود می‌کنی، و نه مانع کسی برای آب خوردن می‌شوی.

آنقدر مضحک و سخیف از آب در آمد که هر که شنید خندید و نه تنها کسی آن عبارات را هماورد قرآن ندانست، بلکه با مقایسه‌ی آنها خاص بودن قرآن، بیش از پیش مشخص شد.

اما اشکال کار کجا بود؟ آیا جملاتِ گفته شده، به اندازه‌ی کافی، از نظر ادبی برجسته نبودند؟ یا محتوای جملات آنقدر که باید، حکیمانه و اخلاقی نبود؟ آیا اگر بشر بیشتر تلاش می‌کرد، نمی‌توانست اثری ادبی‌تر و حکیمانه‌تر خلق کند؟ این همه سال از نزول قرآن می‌گذرد و این همه آثار ادبیِ وزین با مفاهیم اخلاقیِ برجسته به زبان‌های مختلف نوشته شده. آیا هیچکدام در قدّ و قواره‌ی قرآن نبوده‌اند؟ چگونه است که خداوند قاطعانه می‌فرماید حتی اگر همه‌ی جنّ و انس هم جمع شوند، از آوردنِ چیزی شبیه قرآن عاجزند[11]؟ از چه نظر عاجزند؟ اساسا وجه اعجاز قرآن چیست؟

   

وجه اعجاز قرآن چیست؟

-     آیا ادبیات خاص قرآن و فصاحت و بلاغت منحصربفردش، از قرآن معجزه ساخته؟

برخی، معتقدند وجه اعجاز قرآن، ادبیات خاص و فصاحت و بلاغت منحصربفردش است. و به عنوان دلیلی بر مدعایشان هم می‌گویند: معجزه‌ی هر پیامبری متناسب با شرایط عصر آن پیامبر انتخاب می‌شده تا حجت بر مردم تمام شود. مثلا خداوند، معجزات موسی علیه السلام را که در زمانه‌اش، سحر و ساحری رونق داشت، از جنسی قرار داد که بالاتر از جادوی جادوگران به چشم مردم بیاید و حتی خود جادوگران در مقابل معجزات موسی اظهار عجز کنند و سر تسلیم فرود آورند. زمانی هم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم به پیامبری مبعوث شد، شعر و شاعری و سخنوری رواج زیادی داشت. لذا خداوند، به پیامبرش معجزه‌ای داد که از همه‌ی آن شعرها و قصیده‌ها و سخنوری‌ها بالاتر باشد.

در پاسخ به چنین نظریه‌ای می‌گوییم: البته که در فصاحت و بلاغت بی نظیر قرآن، شکی نیست؛ اما آیا عقل، می‌پذیرد معجزه‌ی جاودانِ آخرین پیامبرِ خدا که قرار است با آن معجزه‌، حجت را بر همه‌ی انسانها تا قیام قیامت تمام کند، در اصل مسابقه‌ای با شعرای عرب بوده باشد؟! آیا عقل، قبول می‌کند که فلسفه‌ی نزول قرآن به رخ کشیدن اوج فصاحت و بلاغت کلام خدا در برابر اشعار اِمرُؤُالقَیس یا لبید بن ربیعة باشد؟ آیا با این حرف، شأن قرآن و رسول خاتم را تنزّل نداده‌ایم؟

جدای این مسئله، مگر نه اینکه قرآن، کتابی برای تمامی آحاد بشر است و به قوم خاصی منحصر نیست؟ پس تحدّی مطرح شده در قرآن هم، باید همه‌ی انسان‌ها را با هر زبان و فرهنگی در بر بگیرد. اگر وجه اعجاز قرآن را جنبه‌ی ادبی آن فرض کنیم، یک فرد غیر عرب زبان، اصلا متوجه ظرافت‌های منحصربفرد الفاظ قرآن و فصاحت و بلاغت آن نمی‌شود؛ چه برسد به اینکه آنقدر از این فصاحت و بلاغت شگفت زده شود که آن را معجزه بداند. حتی در میان عرب‌زبان‌ها هم فهمِ فصاحت و بلاغت قرآن، مربوط به سال‌های ابتداییِ ورود اسلام و آن هم منحصر به تعدادی از نوابغ و شعرای عرب بوده، نه عموم مردم. با گذشت زمان، آنقدر علم فصاحت و بلاغت در میان اعراب کمرنگ شد که امروزه عرب‌زبان‌هایی که به صورت تخصصی علم زبان عرب را نیاموخته‌اند، دیگر درکی از فصاحت منحصربفرد قرآن ندارند.

و نکته‌ی مهم دیگر، اینکه: اساسا خداوند وقتی بحث تحدّی را مطرح فرموده که عده‌ای گفته‌اند این حرف‌ها همان «اساطیرالاولین» یعنی افسانه‌های قدیمی هستند که محمد به اسم کلام خدا برایمان بازگو می‌کند. خداوند هم در پاسخ‌شان فرموده البته که اینطور نیست ولی اگر فکر می‌کنید اینها کلام من نیست و همان حرفها و افسانه‌های قدیمی است، پس شما هم باید بتوانید شبیهش را بیاورید! این، در حالی است که سخنان پیشینیان (اساطیرالاولین)، اصلا دارای شاخصه‌ی فصاحت و بلاغت نبوده و این موضوع، تازه در عصر رسول خاتم رواج پیدا می‌کند. پس واضح است دعویِ انکارکنندگان و به دنبال آن، تحدّی خداوند، به هیچ عنوان فصاحت و بلاغت و ادبیات قرآن نبوده؛ بلکه درباره‌ی محتوای کلام، آن حرف‌ها زده شد و خداوند هم در همان موضوع، آنها را به مبارزه طلبید.

بنا بر آنچه تا اینجا گفته شد، وجه اعجاز قرآن، نمی‌تواند فصاحت و بلاغت آن باشد؛ چراکه اگر تحدّی قرآن و وجه اعجاز آن را منحصر به ادبیات قرآن بدانیم،

O   اولا شأن قرآن را تا حدّ یک اثر ادبی و شأن رسول خاتم را در حدّ کسی که با یک مشت سخنور و شاعر سر و کله می‌زند، تنزل داده‌ایم.

O   ثانیا مخاطبِ تحدّی‌ِ قرآن را فقط نوابغ ادبیِ عرب زبان فرض کرده‌ایم؛ نه حتی هر فرد عرب زبانی. در حالی که منطقا قرآن باید به چیزی تحدّی کند که برای همه‌ی بشر و در همه‌ی زمان‌ها امکان‌پذیر باشد.

O    ثالثا دلیل اصلیِ آغاز تحدّی - که اساطیرالاولین خوانده شدنِ قرآن بوده - را نادیده انگاشته‌ایم.

لذا با اینکه فصاحت و بلاغتِ قرآن در عالی‌ترین حد است، منطقی نیست که وجه اعجازِ این معجزه‌ی جاودان، منحصر در فصاحت و بلاغت آن باشد. خصوصا که نه در خود قرآن و نه در بیان حاملان علم قرآن و معلمانی که خودِ خداوند جهت تعلیم قرآن به مردم قرار داده (یعنی حضرت رسول و اهل بیت علیهم السلام) هیچگاه مسئله‌ی تحدّی از حیث فصاحت و بلاغت مطرح نشده است. در عوض، آیات متعددی وجود دارند که از روی آنها می‌توان فهمید خداوند درباره‌ی چه چیزی تحدّی فرموده و وجه اعجاز قرآن چیست.

     

-     وجه اعجاز قرآن از زبان خود قرآن

خداوند متعال، در آیات متعدد، قرآن را با اوصافی توصیف فرموده که آن اوصاف، امتیاز ویژه‌ی قرآن و وجه عجز بشر در آن حیطه را متذکر می‌شوند. به بیان ساده‌تر، خداوند ویژگی‌های خاص قرآن را ذکر کرده و فرموده قرآن، چنین است و چنان است؛ آیا شما هم می‌توانید چیزی بیاورید که این ویژگی‌ها و صفات را داشته باشد؟ به عنوان مثال، یکی از اوصافی که خداوند قرآن را با آن وصف کرده، «هدایت» است و فرموده:

O    هَٰذَا هُدًى[12]

این (قرآن) هدایت است.

O    شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي أنْزِلَ‏ فِيهِ‏ الْقُرْآنُهُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان[13]

رمضان، ماهی که در آن قرآن نازل شده. قرآنی که هدایتگر است برای مردم و دارای دلایلی روشن و آشکار از هدایت است و مایه جدایی حق از باطل است.

O    إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ‏ أَقْوَمُ‏[14]

بی تردید این قرآن به استوارترین راه هدایت می‌کند.

O    وَ يَرَى الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدي‏ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ[15]

و کسانی که به آنان علم عطا شده، می‌دانند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، حق است و به راه خدای شکست ناپذیر و ستوده هدایت می‌کند.

O    إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْديإِلَى‏ الرُّشْد[16]

همانا ما قرآن شگفت آوری شنیدیم که به سوی راه راست هدایت می‌کند.

O    ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ‏ فيهِ‏ هُدىً لِلْمُتَّقين[17]

این است کتابی که در [حقانیت] آن شکی نیست؛ مایه هدایت تقواپیشگان است.

خوب که برای همه جا افتاد، قرآن هدایت است، فرمود حالا اگر می‌توانید هدایتگرتر از قرآن بیاورید![18]و در واقع به ویژگی هدایتگری قرآن، تحدّی کرد.

این که منظور از هدایت چیست و روش هدایتگری قرآن چگونه است و یا اساسا این ادعای خداوند درباره‌ی هدایتگری منحصر بفرد قرآن چگونه قابل اثبات است، موضوع جلسه‌ی آینده است. اما آنچه در این درس قصد داریم توجه‌تان را به آن جلب کنیم این است که خداوند، قرآن را به اوصافی مانند هدایتگری وصف کرده، سپس فرموده آیا شما هم می‌توانید چیزی بیاورید که این صفات را داشته باشد؟

صفت دیگری که با آن قرآن را وصف فرموده، علم است.[19]و از اوصاف دیگر قرآن، حكمت[20] است و نور[21] است و برهان[22] و بصیرت[23] و شفاء[24] و روح[25] و ...

پس وقتی می‌فرماید «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ‏ مِثْلِه‏»[26] در واقع می‌فرماید «‏فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ‏ مِثْلِ هَذَا العِلمِ وَ الحِکمَةِ وَ النّورِ وَ الهِدایَةِ وَ البُرهانِ و... »: اگر می‌توانید، سوره‌ای شبیه این علم و حکمت و نور و هدایت و برهان، بیاورید.

چنانکه مثلا فرمود مگر نمی‌گویید محمد دروغ می‌گوید که قرآن از طرف خداست؟ خب شما اگر می‌توانید، کتابی از جانب خدا بیاورید که هدایتگرتر از قرآن باشد![27]

و باز فرمود البته که نمی‌توانید شبیه قرآن را بیاورید؛ چون احاطه‌ای به علمِ آن ندارید.[28]

لذا همانطور که از صریح آیات فوق مشخص است، در این حریف طلبی، صحبت از علم و هدایت و محتوای قرآن است، نه فصاحت و بلاغت کلام؛ و تحدّی، به علوم و معرفت و حکمت قرآن است، نه ادبیات و شیوه‌ی نگارشش.

نتیجه آنکه: از خود آیات قرآن مشخص می‌شود آنچه خداوند به آن تحدّی فرموده و بشر از آوردنِ شبیه آن عاجز است، محتوای قرآن و هدایت و علوم و معارفی است که در پسِ الفاظ فصیح قرآن جای گرفته. بنابراین، ضمنِ اقرار به این حقیقت که الفاظِ فصیحِ قرآنی، شیواترین و رساترین و مناسب‌ترین ردایی است که بر تن معارف و علوم والای وحیانیِ آن پوشانده شده، تاکید می‌کنیم نباید در ظاهر کلمات متوقف شد و معجزه بودنِ قرآن را ادبیات خاص و زیبای آن فرض کرد. این کار مثل این است که کسی نقشه‌ی گنج بسیار ارزشمندی را به ما بدهد و بگوید چنین چیزی را هیچ کسِ دیگری نمی‌توانست به شما بدهد و ما هم به نشانه‌ی تایید، سر تکان دهیم و بگوییم بله بله این نقشه خیلی خوش خط و تمیز کشیده شده! غافل از اینکه آنچه نظیرش وجود ندارد، خود گنج است، نه نحوه‌ی ترسیم نقشه.

جلسات آینده، درباره‌ی تحدّی قرآن به علم و هدایت و محتوای قرآن، بیشتر صحبت می‌کنیم.

   

نکات مهم درس:

-    معجزات پیامبرانِ پیش از رسول خاتم، در ظرف زمانی و مکانی خاص و مختص مردمی که در دوران آن پیامبر می‌زیستند به وقوع می‌پیوست. لذا آیندگان، فقط خبر آن معجزات را می‌شنیدند، بی آنکه بتوانند خود آن معجزه را ببینند.

-    علاوه بر هزاران معجزه‌ای که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم به مردم عصر خویش نشان داد، خداوند مهربان، به ایشان که آخرین پیامبر بود، معجزه‌ای جاودان هم عطا فرمود تا حتی آیندگان شاهد اعجازش باشند.

-    معجزه‌ی جاودان پیامبر، قرآن است که در قالب کلمات نازل شده. کلماتی که کلام خود خداوند متعال هستند.

-    از آنجا که بشر و افعالش هیچ سنخیتی با خدا و افعال خدا ندارد، از آوردن کلامی شبیه کلام خدا (قرآن) عاجز است.

-    خداوند در خود قرآن، عجز بشر را از آوردن کلامی شبیه قرآن بارها به رخ کشیده و فرموده حتی اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند نمی‌توانند چیزی شبیه قرآن بیاورند؛ حتی در حد و اندازه‌ی یک سوره.

-    خداوند در مقابلِ عده‌ای که قرآن را سبک شمردند و مدعی شدند قرآن چیزی جز افسانه‌های قدیمی نیست که محمد به دروغ آنها را به خدا نسبت می‌دهد، تحدّی فرمود.

-    تحدّی به معنای حریف طلبیدن است. تحدّی خداوند درباره‌ی قرآن، به این معنی است که فرمود هر کس می‌تواند کلامی شبیه به قرآن بیاورد؛ ولو در حد یک سوره.

-    عده‌ای به اشتباه گمان کردند تحدّی قرآن، درباره‌ی ادبیات خاص قرآن و بلاغت و فصاحت آن است. در حالی که اگر اعجاز قرآن را منحصر به فصاحت و بلاغت بدانیم،

O    اولا شأن قرآن را تا حدّ یک اثر ادبی و شأن رسول خاتم را در حدّ کسی که با تعداد انگشت شماری سخنور و شاعر سر و کله می‌زده، تنزّل داده‌ایم.

O    ثانیا مخاطبِ تحدّی قرآن را فقط نوابغ ادبیِ عرب زبان فرض کرده‌ایم؛ نه حتی هر فرد عرب زبانی. در حالی که منطقا قرآن باید به چیزی تحدّی کند که برای همه‌ی بشر و در همه‌ی زمان‌ها امکان پذیر باشد.

O    ثالثا این موضوع را که علّتِ تحدّیِ خداوند، طعنه‌ی انکارکنندگان درباره‌ی محتوای قرآن و اساطیرالاولین خواندن آن بود، نادیده انگاشته‌ایم.

O    رابعا از رسالت قرآن و هدف نزولش که هدایت مردم بوده، غافل مانده‌ایم و به جای توجه به محتوای قرآن، در ظاهر کلام متوقف شده‌ایم. (مثال نقشه گنج)

-    فلسفه‌ی نزول قرآن، هدایت بوده‌؛ پس اگر تحدّی هم صورت می‌گیرد باید در رابطه با همان علوم و معارفی باشد که در پسِ الفاظ قرآن سبب هدایت آدمی می‌گردد، نه ظاهر الفاظ.

-    با آنکه فصاحت و بلاغت قرآن در عالی‌ترین حد است، اما نه در خود قرآن و نه در بیان اهل بیت، هیچگاه مسئله‌ی تحدّی از حیث فصاحت و بلاغت مطرح نشده است. در عوض، آیات متعددی قرآن را به اوصافی توصیف کرده‌اند که آن اوصاف، امتیاز ویژه‌ی قرآن و وجه اعجاز بشر در آن حیطه را متذکر می‌شوند. اوصافی مانند هدایت، علم، حکمت، نور، شفا، ...

-    مقصود خداوند از اینکه فرموده «اگر می‌توانید سوره‌ای مثل قرآن بیاورید» این است که اگر می‌توانید، کلامی بیاورید که مانند قرآن، هدایت و علم و حکمت و نور و شفا و ... باشد.

www.mohammadivu.org.MOHR

 

 

 

 

   

   

   

 

 

 


[1]امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسی که پرسیده بود چرا قرآن همواره تازه و شاداب است و هرگز کهنه نمی‌شود، فرمود: "لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ‏ يَجْعَلْهُ‏ لِزَمَانٍ‏ دُونَ‏ زَمَانٍ‏ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة" یعنی: چون خداوند تعالی آن را برای زمانی خاص یا مردمی خاص قرار نداده است. به همین دلیل در هر زمانی جدید و نزد هر قومی تازه و شاداب است تا روز قیامت: بحارالانوار، ج 17، ص 213.

[2]این امانتداری تا آنجایی است که اگر خداوند مثلا فرموده «قُل هُوَ اللهَ أحَدٌ، بگو خداوند یکی است» پیامبر هم عینا آیه را برای مردم با لفظ «قُل» آورده و کلمه‌ی «بگو» را حذف نکرده است.

[3]مثلا دیدن ما با دیدن خداوند متفاوت است. خداوند برای دیدن به چشم یا هیچ ابزار دیگری نیاز ندارد. دیدن خدا همان علم و احاطه‌ی او به همه چیز است، اما دیدن ما در گرو بینایی چشم‌مان و حوزه‌ی دیدمان است. خیلی دور و خیلی ریز را نمی‌توانیم ببینیم، فرابنفش و مادون قرمز را نمی‌توانیم ببینیم، پشت دیوار را نمی‌توانیم ببینیم، روح، فرشته، عالم برزخ، ... را نمی‌توانیم ببینیم. آنچه در ذهن کسی می‌گذرد را نمی‌توانیم ببینیم، ... و تازه آنچه می‌بینیم می‌تواند خطای دید یا حُقّه‌ای غیر واقعی باشد. اما دیدن خدا اصلا از این جنس نیست. هیچ چیز از چشم خدا پنهان نیست و آنچه خدا می‌بیند، عین حقیقت و دور از خطاست.

به همین ترتیب کلام خداوند هم با کلام ما فرق دارد و از یک سنخ نیست. به عنوان مثال آنچه ما می‌گوییم از دانش محدودمان یا حال درونی و یا از استنتاج‌هایمان نشأت می‌گیرد، امروز یک حرفی می‌زنیم و فردا می‌فهمیم اشتباه کرده‌ایم، حرفمان را عوض می‌کنیم. در این لحظه یک حال روحی داریم و سخنی متناسب با آن می گوییم، دو روز دیگر حال‌مان تغییر می‌کند و کلامی متفاوت می‌گوییم. ولی آنچه خداوند می‌گوید از علم بی نهایت و احاطه‌اش بر همه چیز بر آمده و کلامش تغییر نمی‌کند. این کلام کجا و آن کجا؟ اثر و خاصیت و ویژگی این کجا و آن کجا؟ خداوند از جایگاه خالقیت و مالکیت و ربوبیت و قهاریت و رزاقیت خود سخن می‌گوید؛ ما از جایگاه یک مخلوقِ ضعیفِ فقیرِ جاهلِ ظلومِ ناتوانِ... . آیا کلام این دو (خالق و مخلوق) می‌تواند یکجور باشد؟ یک جنس باشد؟ یک اثر را داشته باشد؟ به یک اندازه دقیق و درست باشد؟ تفاوت کلام خدا با باقی کلام‌ها بسیار بسیار بیشتر از این حرفهاست و به قول فرمایش رسول خاتم، برتری کلام خدا به سایر کلامها مثل برتری خدا به مخلوقاتش است (بنگرید به پاورقی بعدی) ولی برای اینکه این مطلب کمی بیشتر جا بیفتد، مثالی می‌زنیم. مثالی که البته در شأن چنین بحثی نیست اما به دلیل محدودیت بشر در به کارگیری کلمات و رساندن منظورش از مطرح کردنش ناگزیریم.

فرض کنید یک آقای مجرد و یک خانم که طعم مادر شدن را چشیده، تحصیلات، استعداد و مهارت سخنوریِ یکسانی داشته باشند و بخواهند درباره‌ی رابطه‌ی مادر و فرزندی صحبت کنند. آیا کلام هر دوی اینها یکسان است؟ آیا یک تاثیر را روی مخاطب می‌گذارد؟ ... پس چگونه انتظار داشته باشیم کسی که در جایگاه الوهیت و خالقیت نیست بتواند کلامی در حد کلام خالق و مالک خود بگوید. آن هم وقتی علم و توان و داشته‌هایش در برابر علم و قدرت خداوند هیچ است. لذا می‌گوییم بشر عاجز است از اینکه کلامی مانند کلام خدا بیاورد، با همان خاصیت، اثر، دقت، صحت، ...

[4]امام صادق علیه السلام می‌فرماید: "أَنَّ كَلَامَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْخَلْقِ كَمَا لَا تُشْبِهُ‏ أَفْعَالُهُ‏ أَفْعَالَهُمْ‏ وَ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ وَ أَشْبَاهِهَا لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ مَعْنَى حَقِيقَةِ تَفْسِيرِ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا نَبِيُّهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ ع" یعنی: همانا کلام خداوند سبحان، شبیه کلام مخلوق نیست؛ همانگونه که افعالش هم شبیه افعال مخلوقاتش نیست و به همین دلیل و دلایل مشابه، کسی نمی‌تواند به کُنه معنا و حقیقت تفسیر آن کتاب خدا دست پیدا کند مگر پیامبر خدا و اوصیائش: وسائل الشیعه، ج 27، ص 201. ؛ رسول خدا نیز می‌فرماید: "فَضْلُ‏ الْقُرْآنِ‏ عَلَى‏ سَائِرِ الْكَلَامِ‏ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه" یعنی: برتری قرآن نسبت به سایر کلام‌ها، مانند برتری خداوند است بر مخلوقاتش: بحارالانوار، ج 89، ص 19.

- "وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا" یعنی: و کافران گفتند: «اين فقط دروغى است که او ساخته، و گروهى ديگر او را بر اين کار يارى داده‌اند.» آنها [با اين تهمت] ظلم و دروغ بزرگى را مرتکب شدند: قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 4.

- "وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا" یعنی: و گفتند: «اين همان افسانه‌هاى پيشينيان است که وى آن را رونويس کرده، و هر صبح و شام بر او املا مى‌شود»: قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 5.

- "وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ" یعنی: هنگامى که آيات ما بر آنها خوانده مى‌شود، مى‌گويند: «شنيديم؛ [چيز مهمى نيست] ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مى‌گوييم؛ اينها همان افسانه‌هاى پيشينيان است»: قرآن کریم، سوره انفال، آیه 31.

- "... وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ" یعنی: اگر تمام نشانه‌هاى حق را هم ببينند، باز ايمان نمى‌آورند؛ تا آنجا که وقتى به محضرت مى‌آيند با تو مجادله می‌کنند، کافران مى‌گويند: «اين‌ (قرآن) جز افسانه‌هاى پيشينيان نیست»: قرآن کریم، سوره انعام، آیه 25.

- "وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ" یعنی: و هنگامى که به آنها گفته شود: پروردگار شما چه نازل کرده، مى‌گويند: «اين‌ها [وحی الهی نيست] همان افسانه‌هاى [دروغين] پيشينيان است: قرآن کریم، سوره نحل، آیه 24.

[6]"فلان یتحدّی فلانا أی یباریه و ینازعه الغلبه" یعنی: فلانی با فلانی تحدّی کرد به این معناست که او را به مبارزه طلبید و برای چیره شدن بر وی با او جنگید: کتاب العین، ج 3، ص 279، ذیل واژه «حدو». همچنین بنگرید به لسان العرب، ج 14، 168، ذیل واژه «حدا»

[7]"أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُوونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ" یعنی: یا می‌گویند این (قرآن) را به‌ دروغ ساخته. بگو پس اگر راست می‌گویید، ده سوره مانند آن بیاورید و غیر از خدا هرکه را می‌توانید، فرا خوانید: قرآن کریم، سوره هود، آیه 13.

[8]"أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ الله إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ" یعنی: یا می‌گویند این [قرآن) را به دروغ ساخته. بگو پس اگر راست می‌گویید، سوره‌ای مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می‌توانید، فراخوانید: قرآن کریم، سوره یونس، آیه 38. ؛ "وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ" یعنی: و اگر در آنچه بر بنده‌ی خود نازل کرده‌ایم شک دارید، پس اگر راست می‌گویید، سوره‌ای مانند آن بیاورید و شاهدان خود را غیر از خدا فراخوانید: قرآن کریم، سوره بقره، آیه 23.

[9]المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (جواد علی)، ج 16، ص 393.

[10]همان، ج 16، ص 391. به نقل از: تاریخ آداب العرب، ج 2، ص 180.

[11]"قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً" یعنی: بگو اگر جنّ و انس جمع شوند تا همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یكدیگر را در این كار کمک كنند: قرآن کریم، سوره اسرا، آیه 88.

[12] قرآن کریم،سوره جاثیة، آیه 11.

[13] قرآن کریم،سوره بقره، آیه 185.

[14]قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 9.

[15]قرآن کریم، سوره سبأ، آیه 6.

[16]قرآن کریم، سوره جن، آیه 1و 2.

[17]قرآن کریم، سوره بقره، آیه 2.

[18]"قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين" یعنی: بگو [بنا بر ادعای شما، چنانچه تورات و قرآن، از جانب خدا نیست] اگر راست می‌گویید کتابی از جانب خدا بیاورید که هدایت‌کننده‌تر از این دو باشد تا آن را پیروی کنم: قرآن کریم، سوره قصص، آیه 49.

[19] - "‏لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ‏" یعنی: اگر پس از علمی که به تو رسیده (قرآن) از هواها و تمایلات آنها پیروی کنی، در برابر [قهر] خدا هیچ دوست و حمایتگری نخواهی داشت: قرآن کریم، سوره رعد، آیه 37.

- "قُلْ إِنَّ هُدَى‏ اللَّهِ‏ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصير" یعنی: بگو: در حقیقت هدایت [واقعی] فقط هدایت خداست. و اگر بعد از آنکه از علم (قرآن) به تو رسیده، از هواها و تمایلات آنها پیروی کنی، در برابر [قهر] خدا هیچ سرپرست و یاریگری نخواهی داشت: قرآن کریم، سوره بقره، آیه 120.

- "وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ‏ الْعِلْمِ‏ إِنَّكَ‏ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين" یعنی: اگر پس از علمی که به تو رسیده (قرآن) از هواها و تمایلات آنها پیروی کنی، مسلما از ستمکاران خواهی بود:قرآن کریم، سوره بقره، آیه 145.

[20] - "وَ الْقُرْآنِ‏ الْحَكيم": قرآن کریم، سوره یس، آیه 2.

- "ذلِكَ مِمَّا أَوْحَى‌ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ" یعنی: این، از حکمت‌هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده: قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 39.

- "ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ" یعنی: اینهاست که ما آن را از آیات و ذکر حکمت آموز بر تو می‌خوانیم: قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 58.

- "تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ" یعنی: این است آیات کتاب حکمت آموز: قرآن کریم، سوره یونس، آیه 1و سوره لقمان، آیه 2.

- "وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ‏ بِه‏" یعنی: به یاد آورید نعمت خدا را بر خود و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده که شما را به [وسیله ی] آن پند می‌دهد: قرآن کریم،سوره بقره، 231.

- "وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ في‏ بُيُوتِكُنَ‏ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَة" یعنی: و آنچه را از آیات خدا و حکمت در خانه های شما تلاوت می‌شود، یاد کنید: قرآن کریم،سوره احزاب، آیه 34.

[21] - "وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي‏ أُنْزِلَ مَعَه‏" یعنی: و از نوری که بر او نازل شده، پیروی نمودند: قرآن کریم، سوره اعراف، 157.

- "قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ‏ مُبين‏" یعنی: بی تردید از جانب خداوند نور و کتابی روشنگر برایتان آمده: قرآن کریم،سوره مائده، آیه 15.

- "وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً" یعنی: و نوری روشنگر به سویتان نازل کردیم: قرآن کریم،سوره نساء، آیه 174.

- "جَعَلْناهُ‏ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا" یعنی: آن را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را که بخواهیم با آن هدایت می‌کنیم: قرآن کریم، سوره شوری، آیه 52.

- "فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي‏ أَنْزَلْنا" یعنی: پس ایمان بیاورید به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم: قرآن کریم، سوره تغابن، آیه 8.

[22]"يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ‏ مِنْ‏ رَبِّكُم‏وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً" یعنی: ای مردم؛ یقینا از سوی پروردگارتان برای شما برهان آمد و ما به سوی شما نوری روشنگر نازل کردیم: قرآن کریم، سوره نساء، آیه 174.

[23] - "هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ‏ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُون" یعنی: این [کتاب] مایه بصیرت برای مردم است و برای مردمی که یقین دارند، سراسر هدایت و رحمت است: قرآن کریم، سوره جاثیة، آیه 20.

- "قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ‏ رَبِّكُمْ" یعنی: بی تردید برای شما از جانب خداوند بصائر (دلایل روشنی که سبب بصیرت می‌شود) آمده: قرآن کریم، سوره انعام، آیه 104.

- "قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ‏ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ" یعنی: بگو: من فقط آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم. این [قرآن] بصائر (دلایل روشن بصیرت بخش) از جانب پروردگارتان است و برای کسانی که ایمان دارند، سراسر هدایت و رحمت است: قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 203.

[24] - "قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً‏ وَ شِفاء" یعنی: بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند، سراسر هدایت و شفا است: قرآن کریم، سوره فصّلت، آیه 44.

- "يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي‏ الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ" یعنی: ای مردم؛ یقینا از جانب پروردگارتان برای شما موعظه ای آمده و برای آنچه در سینه هاست، شفاست و سراسر هدایت و رحمتی است برای مومنان: قرآن کریم، سوره یونس، آیه 57.

- "وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين‏" یعنی: و از قرآن آنچه را مایه شفا و رحمت برای مومنان است، نازل می‌کنیم:قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 82.

[25] "وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا" یعنی: و همینگونه روحی را به فرمان خود به سوی تو وحی کردیم: قرآن کریم، سوره شوری، آیه 52.

[26] پس سوره‌ای مثل آن بیاورید: قرآن کریم، سوره بقره، آیه 23.

[27]بنگرید به پاورقی شماره 18.

[28]"أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ الله إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ‏ يُحيطُوا بِعِلْمِه" یعنی: یا می‌گویند: آن را به دروغ ساخته است؟ بگو: اگر راست می‌گویید، سوره ای مانند آن بیاورید و هر که را جز خدا می‌توانید به کمک بگیرید. [البته که نمی‌توانند] بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه ای نداشتند: قرآن کریم، سوره یونس، آیه 38 و 39.

   

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:2027
این هفته:این هفته:15232
در مجموع:در مجموع:8457476
Center
Pagerank