یکی از شبهاتی که پیرامون حادثه ی عاشورا و شکنجه هایی که بر امام حسین و خانواده ایشان رفته، طرح این شبهه است که جریان عاشورا یک دعوای خانوادگی بوده و هیچ ربطی به من و شمای ایرانی ندارد! عرب ها بین خودشان دعواهایی داشتند و این دعواها میانشان گسترش یافته، چرا من و شما در ایران با یک زبان و فرهنگ دیگر، با یک ملیت دیگر، باید در مورد این خانواده اینقدر سوز و گداز داشته باشیم، ناراحتی کنیم و عزاداری کنیم؟!
این شبهه از دروغ بزرگی نشات گرفت که بنی امیه ایجاد کردند، مبنی بر این که یزید بن معاویه عاشق دختری بود به نام اُرَینب دختر اسحاق. از آن طرف امام حسین عاشق آن دختر بود! و حادثه دهشتناک کربلا بر سر این دختر جریان پیدا کرد!!
واقعا بعضی از صحبت هایی که در این مورد بیان شده فکاهی و مضحک است که یک دعوای چند سده ای بین چندین نسل بر سر یک دختر بوده باشد. اما می خواهیم بررسی کنیم که آیا واقعا یزید بن معاویه خواستگار دختری بوده و برای ناکامی در این قضیه کینه ای از امام حسین به دل گرفته؟
بله این امر واقعیت دارد، اما کدام دختر؟ دختر حضرت زینب (س)! معاویه به طمع این که خودش را به اهل بیت نزدیک کند و از این نزدیکی سوء استفاده نماید و بعد بگوید که ما با اهل بیت هیچ مشکلی نداریم، هیچ دعوایی با اهل بیت نداریم، این ها هستند که با ما مشکل دارند، دختر حضرت زینب و همسر ایشان یعنی جناب عبدالله را خواستگاری می کند.
معاویهی نیرنگ باز می خواهد با این کار منّتی هم سر امام حسین و اهل بیت بگذارد، چه منتی؟
همسر حضرت زینب مرد بسیار دست و دل بازی است، فرزند جناب جعفر طیار برادر حضرت امیر است، یعنی شوهر حضرت زینب، پسر عموی ایشان هستند. عبدالله به دلیل این که مردی بسیار سخی و کریم است، چندین بار در راه خدا به خاطر کمک های زیادی که به نیازمندان و تهی دستان می کند تا مرز ورشکستگی پیش می رود و بدهکار می شود. معاویه از این ماجرا با خبر است، پیشنهاد می کند که دختر عبدالله و حضرت زینب را برای یزید خواستگاری کند و به عنوان مهریه دختر، تمام طلب هایی را که طلبکاران از عبدالله دارند به گردن بگیرد. در کنار آن باز مهریه فراوانی را برای دختر حضرت زینب و عبدالله قرار بدهد، خبر به گوش امام حسین می رسد، می آیند داخل مسجد و خطبه می خوانند و می فرمایند: شنیده ام که معاویه خواهرزاده من را برای پسرش یزید خواستگاری کرده و متقبل شده که تمام بدهی های شوهر خواهر من را به گردن بگیرد و پرداخت کند، من تمام این بدهی ها را به گردن می گیرم و پرداخت می کنم تا شوهر خواهرم زیر دِین کسی باقی نماند. نقشه معاویه نقش بر آب می شود، معاویه پاسخ می دهد: من فقط نمی خواستم بدهی هایش را بدهم، می خواستم که این جنگ و دعوای بین ما به اتمام برسد، دعوای بین بنی امیه و بنی هاشم.
امام حسین (ع) دوباره خطبه می خوانند می فرمایند: اگر دعوای بین بنی هاشم و بنی امیه دعوای برای مال دنیاست که این دعوا بی ارزش است و دلیلی ندارد خواهرزاده ی من وجه المصالحه اش بشود، اما اگر دعوای بین ما و شما یعنی بنی هاشم و بنی امیه دعوای بین حق و باطل است، هیچ دلیلی نمی بینم که بین حق و باطل صلح ایجاد شود، شما فرزندان غلامان آزاد شده ی ما هستید، الان هم در مقابل شما ایستادیم به خاطر ظلم و ستمی که شما به مردم می کنید، حالا من اجازه دهم دختر خواهرم عروس تو بشود! برای این که توجیه کنی این ظلم و ستمی را که به مردم می کنی و ما دست از دشمنی با تو برداریم؟ هرگز این اتفاق نخواهد افتاد. معاویه با عصبانیت گفت: من می خواستم با این کار شرافت خاندان شما بیشتر شود که با من وصلت می کنید، امام حسین (ع) فرمودند: من پسر شخصیتی هستم که خداوند در توصیف او در قرآن آیات بیشماری را نازل کرده، من پسر کسی هستم که به معراج برده
شد، من پسر کسی هستم که رحمت عالمیان نامیده شد، من پسر کسی هستم ... دانه دانه برشمردند صفات و ویژگی های خودشان را و کمال و جلالی را که به خاطر انتساب به پیامبر داشتند.
بعد به معاویه رو کردند و فرمودند:
تو شرافتی نداری که بخواهی به ما بدهی!
بلکه این ما هستیم که صاحب شرافت، صاحب کرامت، صاحب جود، صاحب بخشش و کرم هستیم.
پس آن شبهه ای که دعوای بین بنی هاشم و بنی امیه بر سر یک دختر بوده، پاسخ صحیحش این است که نه جنگ کربلا به خاطر این قضیه بوده، بلکه این جنگ ادامه ی همان جنگ بین حق و باطل بوده است. اما ماجرای آن دختری که به گوش شما خورده مبنی بر این که امام حسین و یزید سر یک دختر دعوا داشته اند، آن دختر، آن دختری نیست که در تاریخ از وی به نام اُرَینَب دختر اسحاق نام برده شده، بلکه ماجرای خواستگاری معاویه است از دختر حضرت زینب برای فرزند ناخلفش یزید و مخالفت امام حسین (ع) با این ازدواج.
امروز: | 2257 | |
این هفته: | 1945 | |
در مجموع: | 7607558 |