وقتی بعد از 25 سال خانه نشینی و پس از قتل عثمان، مردم به درب خانه امیر مومنان هجوم آوردند گفتند: یا علی! تو باید سرپرستی امور را به دست بگیری. ما 25 سال پیش اشتباه کردیم، از تو حمایت نکردیم، از حقت دفاع نکردیم، دیگران حق تو را غصب کردند، این خلفا پدر ما را درآوردند. بر اثر شدت ظلمِ خلیفه سوم و کارگزارانش، مردم عثمان را کشتند و برای دعوت از امیرمومنان برای به دست گیری حکومت، سراغ علی بن ابی طالب آمدند.
یا علی! ما اشتباه کردیم. اکنون عذر خواهی ما را بپذیر و حکومت را قبول کن.
حضرت امیر دربارهی آن روز می فرمایند: آنقدر مردم برای قبول خلافت از طرف من اصرار و ازدحام کردند که نزدیک بود امام حسن و امام حسین که در آن زمان جوانانی سی ساله و رشید بودند، زیر دست و پا هلاک شوند. شعار مردم این بود: یا علی: شما برگرد، خلافت دست شما، ما با جان و مال و ناموس با شما بیعت می کنیم، همه اش واگذار به شما. امیرالمومنین در این باره می فرمایند: لَولا حُضُورُ الحاضِرِ[1] ... اگر این گونه برای قبول مسئولیت حکومت بر من هجوم نمی آوردید و اتمام حجت نمی کردید، من عهد کرده بودم دیگر تا پایان عمر، افسار خلافت را به روی خودش بیندازم و سراغ حکومت نروم. اما از آنجا که خداوند از عالمان بیعت گرفته تا اگر مردم آمدند و از ایشان کمک و یاری خواستند پاسخ مردم را بدهند، من خلافت را قبول می کنم اما، به شرطها و شروطها:
من تنها به سنت پیامبر و نه به سنت شیخین عمل می کنم. مردم با پذیرش همین شرط با امام بیعت کردند. در زمان عمر، معاویه از طرف او حاکم کل شامات شد، یعنی از عراق تا لبنان و فلسطین امروزی.
اولین حکمی که علی بن ابی طالب دستورش را نوشت و امضا کرد چه بود؟ عزل معاویه.
تمام رجال برجسته امثال طلحه و زبیر آمدند به امیرمومنان گفتند: علی اشتباه نکن! معاویه بیست و پنج سال است آنجا حاکم است و چنگال هایش را در آن سرزمین فرو برده.
صبر کن جای پایت در حکومت محکم شود، تو تازه خلیفه شدی، حداقل شش ماه صبر کن، بعد با بهانه ای معاویه را عزل کن. اگر امروز این کار را کنی معاویه علیه تو کودتا می کند.
حضرت امیر در پاسخ فرمودند: تا به امروز من قدرت نداشتم تا معاویه را عزل کنم، اما از امروز اگر سکوت کنم، من در ظلم معاویه شریکم. علی در ظلم به مردم با احدی شریک نمی شود.
نامه عزل معاویه که به دستش رسید مشخص بود که چه عکس العملی انجام می دهد، زیر بار نرفت.
و به جای اطاعت از علی به عنوان خلیفه مسلمین در پاسخ به خونخواهی عثمان قیام کرد.
قاتلین عثمان چه کسانی بودند؟
بیعت نکنندگان با امیرالمومنین بودند، خط اصلی قتل را هم معاویه داده بود اما خودش دخالت نکرده بود.
معاویه با عمر و عاص به مشورت نشست. عمرو عاص چه کنیم؟ توپ را در زمین علی بیندازیم، زمینه قتل عثمان را ما فراهم کردیم، اما می گوییم علی در دفاع از عثمان کوتاهی کرد. پس باید علی جوابگو باشد. ورق برگشت، یعنی حکمی که علی بن ابی طالب در عزل معاویه نگاشت تبدیل شد به اینکه، علی تو باید پاسخگوی قتل عثمان باشی!
عثمانی که وقتی محاصره است، امام حسن و امام حسین، شش ماه از جانب امیرمومنان ماموریت داشتند آب و غذا برای او و زن و بچه اش ببرند.
حالا عثمان کشته شد، معاویه می گوید: علی! تو اول بیا جواب بده ببینیم تو احتمالا خودت در قتل عثمان دست داشتی! معاویه ایجاد فتنه کرد و جای ظالم و مظلوم عوض شد! مردم گیج شدند، معاویه هم پیش دستی کرد و جنگ صفین راه افتاد.
در حالی که همه مسلمین با علی بیعت کرده بودند اما درجنگ صفین جز عده کمی به یاری امیرمومنان نیامدند!
جنگ صفین بزرگترین جنگ سده اول اسلامی است، 200 هزار نفر در 1400 سال پیش خیلی عدد است، 200 هزار نفر سپاه معاویه بودند و حدود 140، 150 هزار نفر هم سپاهیان حضرت امیر.
مظلومانه ترین خبر تاریخی بر اساس تحقیقات محقیقنی مانند علامه سید مرتضی عسکری، این است که در میان سپاهیان امیرمومنان در صفین تنها 21 نفرشان به امامت علی اعتقاد داشتند.
اکثر مردمی که با علی بیعت کردند به کمکش نیامدند! دو دسته در جنگ صفین به داد امیرالمومنین رسیدند. اول؛ عده ای از مردم یمن از یمن آمدند، چرا که یمنی ها در صدر اسلام به دست امیرمومنان مسلمان شده بودند. فکر کنید یمن کجاست؟ کوفه کجا؟ 2000 کیلومتر راه است، یمنی ها آمدند به کمک علی بن ابی طالب. دیگر چه کسانی کمک کردند؟ عده ای از ایرانی ها! ایرانی هایی که مَوالی بودند، یعنی عمر بعد از حمله به ایران، این ها را به اسارت گرفته بود، غلام بودند، اما به یاری علی بن ابی طالب آمدند. چرا؟ چون هر دو، هم یمنی ها هم ایرانی ها با امیرمومنان آشنا شده بودند، جنس علی را می دیدند با جنس بقیه فرق دارد، عاشق علی شده بودند، کمکش کردند.
نهایتا در جنگ صفین وقتی معاویه دید در حال شکست است، ماجرا را به آن حکمیت کذایی کشید، قرآن ها سر نیزه ها رفت و معاویه ندا بلند کرد که: چرا با هم بجنگیم؟ چرا اینقدر خون مسلمانان بی گناه ریخته شود؟ بیایم بر اساس قرآن صلح کنیم.
نتیجه حکمیت چه شد؟
ابوموسی اشعری این پیر خرفت گفت: من باید به عنوان شیخ و بزرگ مردم به مذاکره بروم! خلیفه علی است. او باید نماینده معین کند. گفتند: نه ابوموسی شیخ قوم است! امام گفتند: این مرد خرفت و احمق است ... اما ابوموسی رفت. از آن طرف چه کسی آمد؟ عمر و عاص آمد، بزرگ حیله گرهای عالم! با هم توافق کردند. آن هم چه توافقی!
عمر و عاص به ابوموسی گفت: ابوموسی این معاویه و علی هردو خونریزند، بیا با هم قرار بگذاریم، ما از طرف مسلمین حکم هستیم. هرچه ما بگوییم قبول می کنند. بیا علی و معاویه را از خلافت عزل کنیم و با مشورت هم خلیفه جدید انتخاب کنیم! قبول است؟
ابوموسی قبول کرد. عمر و عاص گفت: تو بزرگتری. بالای منبر برو، تو اول علی را عزل کن، من بعد تو می روم معاویه را عزل می کنم. این احمق هم آمد رفت بالای منبر و گفت: مردم این همه خون ریخته شده. همه خونریزی ها زیر سر کیست؟ علی و معاویه، من علی را از خلافت عزل کردم همچنانی که این انگشترم را از دستم درآوردم!! صدای تکبیر مردم بلند شد و آمد پایین.
عمر و عاص رفت انگشتر را از دستش گرفت و در حالی که انگشتر را به انگشت خود وارد می کرد گفت: همچنانی که برادرم ابوموسی علی را از خلافت این چنین عزل کرد، من معاویه را به خلافت رساندم!
ببینید شیعه چقدر در طول تاریخ تاوان حماقت داده است. و اینچنین تجسم مهر ورزی و عدالت از خلافت عزل شد و دشمن قسم خورده پیامبر، یعنی معاویه شد خلیفه پیامبر!
امیرمومنان به کوفه برگشتند، حال معاویه صاحب قدرت شده و مشروعیت پیدا کرده، ماجرا را کشاند به ترور امیرمومنان در شب نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه، از دست علی که راحت شد، قطعا با امام حسن راحت تر می توانست کار را یکسره کند. باز حمله کرد به امام حسن، چرا؟ چون عده ای از شیعیان با امام حسن بیعت کردند به جای امیرالمومنین، معاویه قصدش این بود احدی از اهل بیت پیامبر بر زمین باقی نماند. بنابراین اطرافیان امام حسن را با پول خرید، فرمانده ها را خرید، اطراف امام حسن خالی شد. در حالی که امام مشغول نماز بودند، فرمانده های لشگرش آمدند سجاده از زیر پایش کشیدند و گفتند: شما باید با معاویه صلح کنی! امام حسن که دیدند تنها خودشان ماندند و امام حسین و ابالفضل العباس و ده، بیست نفر از بنی هاشم، دست معاویه را خواندند. معاویه نقشه اش همین بود که امام حسن صلح نکند، امام حسن و امام حسین را هم شهید کند، و فاتحه اسلام را بخواند. و علی الاسلام السلام!!
و این چنین با پذیرش صلحنامه امام حسن، جان خود و امام حسین به عنوان تنها باقیماندگان از حجتهای الهی و جان اسلام و مسلمانان را نجات داد. صلحی که فایده اش برای مسلمانان از تابش خورشید تا قیامت پر برکت تر بود.
[1] نهج البلاغه، خطبه 3
امروز: | 5044 | |
این هفته: | 16584 | |
در مجموع: | 7479445 |